عید بود نزدیک چهل پنجاه تا مهمون اومدن خونمون
منم مث همیشه اخرین نفر حاضر شدم برم .با پاهای خیس جوراب پوشیدم
یکی از پله هامون از همه بلندتره منم از اون پله تا پله اخر ،پام لیز خورد افتادم همرو اومدم پایین 😯😀بعدم خیلی شیک همونطور ک رو زمین بودم گفتم سلام ب همگی عید همه مبارک 😁😁😁از همه بدتر خنده های مامانم بود