من 32 سالمه. خواهرم پنج سال از من کوچیکتره,یادم میاد پنج سال پیش کل خانواده بهم گیر میدادن چرا ازدواج نمیکنی, سرکار میرفتم برای خودم ماشین خریدم هرموقع میخواستم برم بیرون باید هزارتا سوال پس میدادم, هرجا بودم باید راس ساعت 8 برمیگشتم خونه , مهمونی و دورهمی زیاد نمیتونستم برم. هرکی هر جا بهم میرسید میگفت چرا ازدواج نمیکنی مشکلت چیه... منم سنتی ازدواج کردم و رفتم یه شهر دیگه, غربت داغونم کرد,تفاوت فرهنگی و کارای احمقانه خانواده شوهر دقم داد... الان هر موقع میام خونه مادرم اینا میبینم که واسه خواهرم بهترین ماشینو خریدن... همش مهمونی و خوشگذرونیه هرکاری دلش میخواد میکنه... همه ام ازش حساب میبرن... واقعا دلم واسه خودم میسوزه...خیلی ارزوها داشتم که واسه بستن دهن مردم خاکشون کردم😔😔