استارتر دوست عزیز
خدا به موقع جوابشو میده
چند سال پیش شوهرم تو کار لباس بود ورشکست شد و من با وجود بچه کوچیک مجبور شدم برم سرکار ....
زنداداشم چند بار با تیکه و سرکوفت گفت من دوست ندارم زن کار کنه و.... لب تر کنم تراول تو کیفمه و.... کلی حرفای دیگه
قبلا هم موقع ازدواجمم کلی سنگ انداخته بود وکاری کردن که داشت همه چی بهم میخورد....
من چون پدرم فوت کرده بود و تک دختر بودم مادرم میخواست برام سنگ تموم بذاره و موقع جهاز خریدن مادرمو خیلی اذیت کردن وخلاصه هر کاری میتونستن موقع ازدواج منو و بعدش کردن...
من با وجود ناراحتی خودمو مشتاق کارم نشون میدادم و اصلا به روم نمیاوردم
چند سال گذشت شوهرم یه کار خیلی خوب با حقوق خیلی عالی که اصلا تو ذهنمونم نمیگنجید براش جور شد و تمام بدهیاشو داد و ماشینشو که فروخته بود خرید و خونه خریدیم و خلاصه یه معجزه شد تو زندگیمون خداروشکر
الان دختر یکی یدونه داداشم شوهر کرده بگذریم که داداشم با اون وضع مالی و موقعیت عالی و اون همه ادعای زنداداشم چه دامادی گیرش اومده...
دخترشم الان داره میره سرکار بلاجبار
با وجود اینکه زنداداشم مریضه و احتیاج به مراقبت داره و باید دخترش پیشش باشه
دختری که انگار از دماغ فیل افتاده بود...
خلاصه چوب خدا صدا نداره
زمین گرده
من همیشه از خدا خواستم اگه کسی بهم ظلم کرد خودش یه جوری یه جایی بهش بفهمونه که تقاص کدوم کارشو داره میده
منم نفهمیدم و ندیدم مهم نیست خودش بفهمه کافیه....