شوهر منم انگار فامیل بودم دیگه هرکاری میشه باید بکنه😒
شب خاستگاری دیدم یه پیرهن افتضاح تیره ی چروک  پوشیده بود ، باباش یه پیرهن  تمیز سفید اتو کشیده ی دور مشکی😐
گفتم این چه وضعیه گفت بابام بنده خدا پیرهناش تو لباسشویی بود هیچی نداشت این مال خودمو ک تازه خریده بودم دادم بهش دلم براش سوخت، بابا ما  فامیلیم ، هرشب خونه همدیگه ایم همو میشناسیم بی خیال.بخند😆
گفتم خودت تعطیل باباتم .....، یعنی نگفت تو دامادی پسرم، نه اصلا نمیپوشم؟😐
میخواستم سرشو از تنش جدا کنم اون لحظه 😤