بی انگیزه ی چاق
وقت ناهار؛ میشینی سر میز یا پا سفره، یه کمی برنج میکشی و روش خورشت میریزی؛ با سالاد یا ماست؛ و مشغول خوردن میشی؛ تموم که میشه هنوز سیر نشدی؛ ولی با خودت میگی هنوز جا دارم واسه کشیدن و خوردن، این حالت دوباره و سه باره تکرار میشه، سنگین شدی و مقدار زیادی غذا خوردی؛ چرب و بی اندازه!
پا که میشی بساط و جمع کنی، چشمت از تو آینه می افته به خودت، رو در یخچال اتفاقی چهرتو میبینی؛ صورت پف کردت ، شکم ور قلمبیدت؛ باس ن گندت، یه لحظه از خودت عقت میگیره، ناراحتیه شدیدی برت غلبه میکنه، دلت می خواد از دست خودت، از دست پر خوریت فریاد بزنی؛ زجه بزنی و دیگه هیچی نخوری تا لاغر بشی و از این شکل و شمایل احمقانه ای که واسه خودت ساختی در بیای. به نظر کاملا مصمم میای، طوری که انگار دیگه هیچی نمی تونه تورو از هدفت دور کنه، شدیدا دپرسی و دیگه شوخی نداری؛ خیلی جدی و با انگیزه.
چند ساعت بعد؛ وقت شام؛ میشینی سر میز یا پا سفره، یه کمی برنج میکشی و روش خورشت میریزی؛ با سالاد یا ماست؛ و مشغول خوردن میشی؛ تموم که میشه هنوز سیر نشدی؛ ولی با خودت میگی هنوز جا دارم واسه کشیدن و خوردن، این حالت دوباره و سه باره تکرار میشه، سنگین شدی و مقدار زیادی غذا خوردی؛ چرب و بی اندازه!
پا که میشی بساط و جمع کنی، چشمت از تو آینه می افته به خودت، رو در یخچال اتفاقی چهرتو میبینی؛ صورت پف کردت ، شکم ور قلمبیدت؛ باس ن گندت، یه لحظه از خودت عقت میگیره، ناراحتیه شدیدی برت غلبه میکنه، دلت می خواد از دست خودت، از دست پر خوریت فریاد بزنی؛ زجه بزنی و دیگه هیچی نخوری تا لاغر بشی و از این شکل و شمایل احمقانه ای که واسه خودت ساختی در بیای. به نظر کاملا مصمم میای، طوری که انگار دیگه هیچی نمی تونه تورو از هدفت دور کنه، شدیدا دپرسی و دیگه شوخی نداری؛ خیلی جدی و با انگیزه.
این ماجرا هفته هاست؛ ماه هاست یا حتی سالهاست که داره واسه تو تکرار میشه، وقتی سیری با انگیزه ای ولی وقتی گرسنه میشی دیگه هیچی حالیت نیست! از خود بی خود! ولی عزیزم به خود آی...
تو در زمان بدی انگیزه میگیری؛ و در زمان بدی انگیزتو از دست میدی! واسه همین داشتن این انگیزه هیچ کمکی به تو نکرده جز اینکه اعصابتو بهم ریخته.
تو میری تو خیابون، یه دختری از جلوت رد میشه، بسی خوشگل و خوش اندام و خوش تیپه ، تو بهش نگاه میکنی و با خودت میگی منم باید این شکلی بشم؛ باید لاغر بشم، باید خوشتیپ بشم... کاملا جدی و استوار، کارت بیرون تموم میشه و میای خونه، رو گاز قابلمه برنج و قرمه سبزی رو میبینی، تو افکارت و انگیزتو و حسرتی که ۱ ساعت پیش تو خیابون داشتی فراموش میکنی، میشینی و می کشی و می خوری.
تو پای تی وی نشستی، داری شو میبینی، یه دفعه یه شو نشون میده از خواننده خزو خیل که داره خودشو جر میده واسه یه دختره! دختره اندامش خوبه، به مایو پوشیده قر میده، یه لحظه احساس میکنی دختره داره این کارا رو میکنه که حرص تورو در بیاره! اصلا داره با اندامش به تو دهن کجی می کنه! تو با سوادی؛ با شعوری؛ پاکی؛ خانواده داری؛ اونوقت انگاری اون دختره با اون اندام و حرکاتش تو دوربین زول میزنه و با یه لبخنده چندش آوری بهت میگه تو هیچی نیستی! هیچکی تورو دوست نخواهد داشت؛ هیچ کس واسه تو با اون هیکله مسخره ات آواز نمی خونه، تحویلت نمی گیری؛ نمی بینتت! تو عصبی میشی، بهم میریزی، و انگیزت در بالاترین نقطه نمودارت قرار میگیره؛ اما ۲ ساعت بعد؛ سر شام، دیگه از اون دختره و انگیزه تو خبری نیست؛ فراموش میکنی، میشینی و می کشی و می خوری.
میری خرید لباس، هیچی سایزت نیست، اونایی هم که هست بد شکل و آشغاله؛ از فروشنده مخصوصا اگه پسر باشه و صد البته جوون بسی خجالت میکشی موقع گفتن سایزت! تو اتاق پررو جا تنگه، به شدت عرق کردی، و لباسا به زور تنت میره، انقدر تنگه که موقع در آوردنش می ترسی که هر لحظه جر بخوره و مجبور بشی پولشو بدی! تمام مدت به خودت فحش میدی، و قسم می خوری که این بار دیگه جدی و با انگیزه خواهی بود؛ اما درست زمانی که غذا رو میبینی فراموش میکنی، میشینی و می کشی و می خوری.
این حالت واسه تو بارها تکرار میشه، تو هر مهمونی؛ موقع خرید هر نوع لباس؛ مقایسه خودت با دیگران، دیدن افراد دیگه؛ هر بار که میری جلو آینه و ....
اما تو آدم بشو نیستی! حالا باید چی کار کرد!؟؟؟
انگیزه شناسی! یعنی در زمان درست و به موقع موتور انگیزه خودتو روشن کن! دلایل انگیزه خودت رو پیدا کن، هر چی که هست، یه لباسی که خیلی خوشگله، خیلی هم رنگش بهت میاد ولی کوچیکته، فلان خواننده یا بازیگر یا ... که هر وقت شوهرت، نامزدت، یا دوست پسرت میبینتش چشماش زوم میشه روش و تو رو از ته دل می رنجونه و عذاب میده، هر چیزی، هر مساله ای، هر حرفی، یا هر شخصی که تورو در در بالاترین سطح انگیزت قرار میده؛ سریع پیداش کن، و ۱ دونه از عکساشو، حرفاشو و .... بذار جلو نظرت، رو در یخچال؛ در کمد، یا هرجایی که باید ازش بگذری واسه رسیدن به غذا؛ اون چیزی رو انتخاب کن که بیشتر از همه زجرت میده، و بذارش جلو چشمت، جایی که وقتی که از خواب پا میشی ببینیش و یادت بیوفته گرفتاریت.
فلان خواننده رو هر وقت میبینی اعصابت از اندامش بهم میریزه، از اونکه تو چقدر چاقی و اون چقدر خوش هیکل! عکسشو پیرینت کن بزن رو یخچال! یه دفعه شوهرت بهت گفته هیکل گندت و بکش اونور و تو از صمیم قلبت آزرده شدی؟ یه کاغذ بردار و روش بنویس؛ هیکل گندت و بکش اونور و بزن رو در اتاقت! هیچ صحنه ای به اندازه دیدن اندام خودت آزارت نمی ده؛ خونتو پر کن آینه!
ببین؛ انگیزه شناسی کن، اول ببین چی بیشتر از همه بهت انگیزه میده واسه نخوردن، و وزن کم کردن؛ بعد اون و در جایی قرار بده که زمان درستی بیاد جلو نظرت؛ یعنی وقتی که گرسنه ای!