2777
2789
عنوان

یه تجربه بزرگ زندگی من

29134 بازدید | 111 پست


بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی وقته تو نی نی سایت هستم و میخونم مطالب و قبلا با شماره دیگه بودم الان با یه شماره دیگه اومدم هیچوقت مطلب نذاشتم ولی الان خیلی دلم خواست تجربه رو بذارم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.


با همسرم با عشق و علاقه ازدواج کردیم همسن بودیم بابام اجازه نمیداد کلی رفت واومد تا اینکه راضی شدن برای ازدواج هردومون  بیست سالمون بود بخاطر کار همسرم بعد از ازدواج رفتیم یه شهر دیگه فردای روز عروسیم همسرم اخلاقش تغییر کرد هی میگفت مهریت و ببخش دعوا  و داد و بیداد هیچوقت جوابش و نمیدادم و در مقابل دعوا سکوت میکردم خودش میومد طرفم  وبغلم میکرد انگار یه  درگیری داشت با خودش بعد از سه ماه فهمیدم همسرم فیلم  مستهجن نگاه میکنه خیلی هم درگیره به این فیلما و همچنین خودارضایی میکنه اولین تجریه: خانما اگه فهمیدید همسرتون فیلم نگاه میکنه اصلا مچش و نگیرید اینجوری قبح کار میریزه . تو این شیش سالی که زندگی میکنم اندازه و موهای سرم پیش روانشناس رفتم پس حرفام بیخودی نیست


همسرم خیلی بداخلاق بود ومن چون تو شهرغریب بودیم خیلی بهش وابسته بودم هیچوقت نمیذاشت من از خونه بیرون برم ولی خودش با دوستاش میرفت . گاهی که همکاراش دعوت میکردن شام از خونه میرفتم بیرون . خیلی دوستش داشتم . تجربه دوم:هیچوقت به شوهرتون نچسبید مستقل باشید . دوست داشتنتونم همیشه ابراز نکنید فقط گاهی بگید تا براش خوش آیند باشه. بعد از مدتی یکی از همکاراش نامزد کرد . همون موقع همسرم از کارش خسته شد و ول کرد اومدیم شهر خودمون پدرم براش یه کار خوب پیدا کرد . دوستش که نامزد بود بعد از اومدن ما به شهرمون ازدواج کردن . همسرم گفت پاگشا دعوتشون کنیم خیلی با همکارش صمیمی بود. منم قبول کردم . اینا که اومدن من تازه فهمیدم خانمش از یه خانواده خیلی سطح پایینه همش سعی میکردم بهش کمک کنم به همسرم میگفتم براش کادو بخریم میومدن خونمون براش بهترین غذاها رو درست میکردم . مثلا بیرون میرفتیم به شوهرش نمی گفت به من مثلا بستنی بخر به شوهر من می گفت . منم می گفتم عب نداره حتما با ما احساس راحتی داره . شب و روز به شوهرم پیام میداد به من  وسایل بخر نمیتونم برم بیرون . اونم میخرید . البته پولش و میداد . خلاصه اینکه

چرا.... این وسط همو گم میکنیم از بس چت های بیهوده میان وسط

اخه یه پست طولانی هم خوندنش سخت هم تعداد کم تری میان تا نظر بدن البته متاسفانه

دختر باید موفرفری باشه😍 با چشای قلمبه🙄 مثل خودم😎😁


خب ادامه بدم .

یه شب با همسرم نشسته بودیم با شوخی زدم رو دستش تعادلش و از دست داد گوشی از دستش افتاد دیدم نوشته دوست دارم داد بزنم همه دنیا بفهمن دوستت دارم . به همسرم گفتم به اون دختره فرستادی گفت غلط کردم . اون شب بدترین شب زندگیم بود تا صبح بیدار بودم همش فک میگردم که وای چرا من من که همیشع به خودم میرسیدم همیشه به شوهرم میرسیدم با بد اخلاقیاش کنار میومدم با تمام عیب و نقصش وای هنوزم اون شب یادمه

میشه راهنمایی کنی بهترین رفتار چیه در مقابل همچین همسری؟اینکه بریزیم تو خودمون که نابود میشیم...

عزیزم حتما باید با مشاوره مشورت کنی . راه حل هایی هست که بع صورت غیر مستقیم درمان بشن 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   vittozahra  |  58 دقیقه پیش
توسط   honye_ella  |  54 دقیقه پیش