امروز عصر رفته بودیم بیرون با همسر تو ی فروشگاه کوچیک ی اقایی از این اسباب بازی مرغا هست ک فشارشون میدی صدا میدن دستش بود ی بند داشت سروصدا میکرد دوستشم ی جغجغه دستش بود صداشون فروشگاهو برداشته بود من خیلی تحمل کردم بعد گفتم اقا میشه لطفا یکم ارومتر چشمتون روز بد نبینه چششو بست دهنشو باز کرد بلند بلند فش میداد ب من بعد همسرم اومد گف چی شده حمله کرد سمتش کتک کاری کنه من کپ کرده بودم فقط ی اقایی اومد سمت همسرم جداشون کنه بعد زنه همون اقاهه اومد با من دعوا کرد ک چقد بی اعصابی ک تحمل این صدا رو نداشتی منم گفتم اینجا ی جای عمومی و شما فرهنگ ندارید خلاصه حالم هنوز بده از عصر همش حس میکنم مقصرم
در خَموشی های من فریادهاست!آنکه دریابد چه میگویم کجاست؟!((به کلمه های●توهین-قضاوت-دهاتی-طلاق بگیر-بی کلاس-جاری-مادرشوهر-خواهرشوهر-کو-خب-و خیلی چیزای دیگه آلرژی پیدا کردم ))