2777
2789

استارتر خیلی خودتو مقابلش دست کم میگیری

البته یاد قبلا خودم افتادم مادرشوهر منم دست کمی از مادرشوهر شما نداشت تاز هفت پشت غریبه

چندبارم بدجور کار به فحش و دعوا کشید منم مث شما بیجواب 

از سال سوم بعد یکی دعواهاش چند ماه قهر کردم خونش نرفتم بعد آشتی هم سعی کردم محترمانه جواب بدم الان بهتر شده

پیج خوشمزه من @angel__dessert

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای دوستم مادر شوهرش دست بزن داشت عروسا رو میزد روانی بود پسراشم میزد یه بار جاری دوستمو تو خونه خودش زده بود دختره بدبخت با تاپ و شلوار پرید کوچه کمک خواست ،اخرش دو تا عروسا طلاق گرفتن یکی دوگشونم پسره از دست مامانش خودکشی کرد مرد

از این اوه اوه عنوانت فهمیدم میخوای پربازدید شی حالا کاری به اینشم ندارم که هی جو میدی میگی از این به بعدش وحشتناکه از این به بعدش جالبه من که رفتم دو ساعته مردمو علاف خودت کردی

حالا مادر شوهر منو ببینید زن عمویه همیشه اذیتم  کرده تو حاملگی باعث میشد بچمو تو شکمم بزنم هیچکس حال منو درک نمیکنه انقد تو حاملگی فشار کشیدم الان پسرم عصبیه جیغ میکشه همشم باعثش اونه من هیچ وقت حلالش نمیکنم حتی راضی نیس پسر منو ببینه

ساکه بچمو برداشتم بعد که خواستم از مرحله مادرشوهر و رد شم البته متأسفانه نه خالم پیشم بود نه شوهرم که اونجا دعوا راه انداخت 

منو مادرشوهرم و تنها😲

(همین الانم ک دارم می‌نویسم مثل دیشب داره قلبم تند تند میزنه)

پسرم همچنان دست مادرشوهرم بود و همچین محکم به سینش فشار داده بود 

بعد با احترام ازش خواستم بچه رو بده (که برم)

محکم گرفته بود منم همون جوری از بغلش گرفتم

بعد باعصبانیت بهم گفت واسه من قیافه نگیر 

بااینکه قیافه رو خودش گرفته بود

یه چیزایی بازم گفت. بازم منت کمکهای خواهرشوهرم بعد زایمانمو گذاشت دادو بیداد میکرد من همیشه سکوت میکردم هرچی می‌گفت 

ولی بالاخره بهش ی چیزی گفتم اونم با صدای آروم و خیلی محترمانه گفتم آخه کمک من لازم نبود بقیه بودن و منم مشغول بچم بودم!

بعد زد و کلی به خودمو مامانم توهین کرد و ازسرو صداش شوهرم اومد وفهمید و ناراحت شد

میدونست که حق بامنه بااینکه عاشق مامانشه و خیلی بهش احترام می‌ذاره یجورایی ازم دفاع کرد گفت یه شب مهمونی گرفتی تلخش نکن برای مهمانان دیگه .اونم شب ولادت  بسه دیگه


استارتر خواهشا ی ذره سریعتر تایپ کن به چه مشغولی عایا!

خوب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نباشید از خوب بودن هیچ خیری نمی‌بینید! تمام زندگی به شانسه نه به خوب بودن! 😊 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بچه دوم چجوریه

adelayt | 43 ثانیه پیش
2791
2779
2792