2777
2789

سلام. ببخشید اگه ممکنه یه مقدار طولانی بشه اما حتما باید کل ماجرا رو بگم. خانواده شوهر من تشکیل شدن از پدر و مادر یه دختر بزرگتر و داماد و دو نوه و سه تا پسر پشت سر هم هستن شوهر من پسر دومی هست اما از اون دوتا زودتر ازدواج کرد و دوازده ساله که ما ازدواج کردیم و اون دوتا پسر دیگه در طول دو سال اخیر به فاصله چند ماه عقد کردن یکیشون عروسی گرفته رفته یکیشون هنوز عقد کرده است . وقتی من وارد این خانواده شدم یه دختر هجده نوزده ساله ی بی سر و زبون بودم که سطح خانواده ام از هر نظر پایین تر بود یه جورایی زبونم کوتاه بود مادرشوهرم بهم گفت ما یه قانون توی خانواده خودمون داریم اونم اینه که هر دو هفته یکبار یه شب چهارتا بچه هامون بدون شوهر و زن و بچه هاشون از عصری میان و شام با هم هستیم و شب میرن من چیزی نگفتم و الان دوازده ساله که این رسم یا قانون بصورت مرتب اجرا میشه بچه هاشون به شدت استقبال میکنن یعنی حتی شده بچه من مریض بوده تب داشته ولی شوهرم رفته دامادشون هم هیچ وقت اعتراض نکرده البته اینم بگم که خدا وکیلی اصلا اونجوری نیست که برن بشینن پشت سر ماها حرف بزنن یا پدر مادر پرشون کنن. حالا الان زن برادر شوهر بزرگترم که عروسی گرفتن دو ماهه حامله است مادر نداره و پدرش هم ازدواج کرده از روز اول که اومد با این قانون مشکل داشت به هر دری زد کنسل کنه نشد اولش از من شروع کرد که مخمو شستشو بده در نهایت بهش گفتم ببین من دوتا بچه دارم دوازده سال هم هست که این اوضاع برقراره من سر این موضوع با شوهرم نمیجنگم از من ناامید شد رفت سراغ عروس کوچیکه که عقد هست خلاصه مخشو زد و عروس کوچیکه شروع کرد با برادر شوهرم جنگ و دعوا که اگه قراره تو اینکارو بکنی همین الان طلاق بگیریم اصلا سر زندگیمون نریم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

امشب شوهرم این بحث طلاق رو داشت با توپ پر برای من میگفت که آره دختره بیشعوره از راه نرسیده میخواد یه خانواده رو تغییر بده منم گفتم ببین چون من و دامادتون سالها اعتراض نکردیم دلیل بر این نبوده که شماها خیلی آدمای باحالی هستین یا این قانونتون خیلی باحاله فقط بزرگواری کردیم احترام گذاشتیم یهو برگشت گفت آهاااااان خوب خودتو نشون دادی باز صد رحمت به زن داداشم که رک حرف میزنه مثل تو دو رو نیست   

الان این چه رسم خونوکیه😛که دارن؟!؟!قوم شوهر منم دلشون میخواد هفته ای یه شب شوهرم تنها بره پیششون،اما زهی خیال باطل😛😛😛😛

گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود

البته من میدونم وقتی تنها میشن میشینن از من میگن و خانوادم😒😒😒😒

گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز