زندکی با پدرشوهر مادرشوهر تو یه خونه

خیلی سنگدل شوهرم   دیگه عادت کردم به رفتاراش  من دختری هستم کسی عیبی داشت تو چهره اش نگاهمو رو چهره اش زوم نمیکنم یا مثلا اصلا ب دخترا نمیگم شوهر نکردین یا ب زن ها بجه ندارین سختمه دل شکستن دیگران به والله علی همین مادرشوهرم وقتی ی هویی  برخورد کنم باهاش ببینم دندون مصنوعی هاشو در اورده خودم روم نمیشه نگاش کنم  میگه نکنه خجالت بکش گناه داره. دنبال دلشکستن نبودم ولی دلمو خیلی شکستن همین شوهرم. چقد تو تنهایی هام گریه میکردم میگفت چرا دلتنگی منم میگفتم دوست داشتم مادرم زنده بود ب ظاهر ابراز همدردری میکرد ولی بعد تو دعوا میزنه توسرم بی کس و کار بی خانواده بی مادر بخدا بابامم کل شهر میشناسنش رو اسمش قسم میخورن رییس ایستگاه اتش نشانی همیشه تو شبکه محلی نشونش میدن تو عمرش ی نخ سیگار دستش نگرفته. هی میگه بابات پول داره چرا یخچال ایرانی برات گرفته در صورتیکه ی دونه بشقاب ملامین هم ب خودش ندادن واصلا کمکش نکردن . خودش اگار کمبود داره همیشه خودمو میذارم نشنیدن. ولی از درون شکستم ئ

خوب عزیزدلم ییه مدت من همین روال گرفتم اون موقع دانشجو سال ارشدم بودم کلی کار پایانه بود  وای اونقد دروغ پشت سرم تو فامیل گفتن که نوشین همش خوابه نوشین همش تو اتاقشه مردمی نیس . در حدی که ذهن بابامو شستشو دادن و منو دعوا کرد  ولی از وقتی کلا مستقل شدم اومدم طبقه پایین دیگه بالا نمیرم کمتر اونام انتظاری ندارن دیگه ولی این شوهر دیوانه من انتظار داره همش هر صبح من برم بالا بگم مادرش کاری هس یا نه

از دیروز محل شوهرم نذاشتم. اصلا شرایط الانمو درک نمیکنه من باردارم بخدا بارداری سختی دارم صبح شی عصر بالا میارم غذا نمیتونم بخورم معده درد دارم 8 کیلو وزن از دست دادم و شوهرم هی میگه مادر من تو خونه تنهایی خودش خواهرمو زاییده تو فقط ناز میکنی حالا خوبه 3 روز بستری بودم و دکترم گفت باید از هر بوی بد و غذا ب دور باشه . ولی جناب همسر من خیلی خیلیی دهن بین خونوادشه مادرش همش منو با بارداری خودش مقایسه میکنه

همین کارا کردم که تحملش کردم والا هر زنی جای من بود پدر همشون در میاورد

اره برام غیر قابل اعتماد شده خوب مگه نه اینکه زن و شوهر مثل لباس هم هستن باید عیب همو بپوشونن من خررررررررررررر فکر کردم تکیه گاهم میشه ولی چون تک پسره خیلی روانی بارش اوردن نذاشتن دست ب سیاه و سفید بزنه اونقد تو خونوادش حرف حرف اون بود و اونو بزرگ کردن از من انتظار داره منو همین باشم  از طرفی ریشه تو خونوادش داره پدر شوهرم ی هزار تومنی دست مادر شوهرم نمیده حتی بشه الانم کتکش میزنه و بی احترامشم میکننه اینم از پدرش الگو گرفته 

ما که بحثی پیش بیاد مادرش و پدرش پشت شوهرمو میگیرن حتی اگ بدونن مقصر اونه الانم دیگه نمیذارم دعوامون ب خارج از خونه درز پیدا کنه که خوشحال  بشنو حداقل شوهرم اینو یاد گرفته دیروزی نه نهارشو پختم نه چای و نه شام بالا نرفت فکر کردم الان میره پیش ماذرش طبقه بالا ولی کلا سطح فکری پایینی دارن خونوادش. 

خدایا منو ببخش دیروزی ارزو مرگ شوهرمو داشتم که نباشه

خدایا منو ببخش دیروزی ارزو مرگ شوهرمو داشتم که نباشه