بچه ها من دوازده سال زندگی کردم
هجده سالم بود که بخاطر فراراز خونه پدریم با یه پسر دوست شدم و ازدواج کردم همون اوایل متوجه خیانتش و دست بزنش شدم تو عقد خانوادم میدونستن و هیچ وقت محکم پشتم نبودن که برنگرد و تحمل نکن همه میگفتن برو زندگی کن تحمل کن طلاق بگیری بیچاره میشی میگفتن بری سر زندگیت خوب میشع دلگرم میشه ولی عروسی که کردم کتکاش بیشتر شد کجدار و مریض زندکی کردم بهم اهمیت نمیداد محبت نمیکرد فقط مالی ساپورت میکرد اعتراض میکردم میگفت کی رات میده که بهت نون میده همه گفتن بچه دار شب خوب میسع بمون تحمل کن اون بیرون خبری نیست بدبختتر میشی خار میشی محتاج میشی من فقط تحمل میکردم نه رابطع داشتیم کتکاش بیشتر شده بود متوجه خیانتش میشدم بچم کوچیک بود اصلا نمیتونسنم تحمل کنم وحشتناک بود برام زندکی چون نه احترام داشتم نه محبت میدیدم کتک میخوردم جلو ب بچم و عین کلفت میگفت پول میگیری. باید کار کنی غذا بپذی تو پرستار بچه ای تو همه سالها من زرنگی کردم و طلا میخریدم و قایم میکردم چون میدونستم یه روز بدردم میخوره آرایشگری یاد گرفتم مدرک گرفتم ولی نذاشت کار کنم چون میترسید از قدرتم از قوی شدنم میترسید دیگه باج ندم و تحمل نکنم میگفت تو تا آخر عمر بمن محتاجی میگفت تو بدبختی و باید حمالی منو بکنی خودش خیانت میکرد ارضا میشد با زنای دیگه و من مجبور بودم به سرکوب خودم چرا ؟؟؟چون حامی نداشتم چون پشت نداشتم
بچه ها یه روز بعد دوازده سال که تحقبر شده بودم و کتک خورده بودم و خیانت دیده بودم با آخر کتکم زد و فک کرد بازم تحمل میکنم اینبار تحمل نکردم وایسادم سخت و حتی قهر نکردم برم پیش خانوادم که پاس بدن دوباره پیش شوهرم گفتم طلاق سر حرفم وایسادم گفتم میرم شکایت میکنم نامه پزشک قانونی داشتم گفتم زمبنو زمان میدوزم نمیذارم دیگه بهم ظلم کنی گفت وایسا توافقی و من توافقی جدا شدم
یه مقدار مهر گرفتم و با پس اندازی ک تو این سالها جمع کردم خونه خریدم تمام لوازم زندگی صفر تا صد ازش گرفتم البته معجزه خدا بود که دهنش ببنده الآنم هم خونمو دارم هم لوازم زندگی کارم شینیون و مژه هست و خیلی دارم پیشرفت میکنم سال دیگه انشاللع ماشین میخرم و به تمام اهدافم میرسم ریزش موهام قطع شده پوستم عالی شده همه فک میکنن ۲۷سالمع در صورتی ۳۴سالمه
خیلییی امیدوارم آخر هفته ها پسرمو میبینم خیلی خوشحالم زن قوی بودم و تحمل نکردم ظلمو استقلال دارم هر جا بخوام میرم لباس میپوشم کار میکنم درآمد دارم و میخوام پاسپورت بگیرم بعد خرید ماشین فقط سفر برم و اززندکیم لذت ببرم و هر ماه تحت هر شرایطی شده یک گرم طلا میخرم برا ایندم من از هیچی نترسیدم و ترسهام گذاشتم کنار که دیدم تمام حرفهایی که دیگران این سالها میزدن و منو نذاشتنن رها بشم توهم بود و کافیه آدم بخواد و زرنگ باشع راه موفقیت هست پسرم الان آرامش دارع شاهد کتک مادرش نیست و خودم خودمو پیدا کردم دختری که سالهای سال آرزوی آرایشگر شدن داشت و سرکوب میشد آرزوی اینو داشتم که خودم پول درارم خودم یه خونه داشته باشم و مجبور نشم پدرنامردمو تحمل کنم بخاطر دوروز رفتن خونش هزار حرف بشنوم آرزوی رانندگی داشتم والان میخوام با پول خودم ماشین بخرم و با عشق رانندگی کنم هر جا بخوام برم سفر خارجه ایران و بعدها پسرم با افتخار بگه مامان مرسی که خیانت تحمل نکردی مرسی که نموندی کتک بخوری و تحمل کنی و به داشتن مادری قوی که خودش یه زندگی خوب ساخت افتخار کنه خدایا شکرت ،♥️