با اینکه کلا رهاشون کردم از ادا و رفتارهاشونم تاپیک هام هست نمونش جاریم که دختر عمه همسرم بود به هیچ عنوانم دیگه رفت امد نداریم حتی شنیدم خواهر شوهرم رحمشو دراورده چند روزم بیمارستان بود نرفتم اما گاهی دلم میگیره دچار شرم نیابتی میشم از رفتارشون .
نمونش عیدبود رفته بودیم خونه مادر شوهرم تشک تخت جاریم بوی به شدت بدی میداد مادر شوهرم جلو روی من گفت تو یه پارچ اب اوردی ریختی رو تخت😬در صورتی من به هیچچچچچ عنوان شخصیتم اونطور نیست برای اینکه با طرف مشکل دارم به وسایلش اسیب بزنم ولی این تهمت رو بهم زد .
یا انگشترم گم شد برگشت به جاریم گفت مرجان از عمد برده انگشترشو انداخته تو طلاهای تو اخه مگه من مریض یا سادیسمی بودم اخرش از حیاط پیدا شد .
منم مثل همه اخلاق بد خوب دارم اما باور کنید در زندگیم برای توهین پیش قدم نشدم این طور کارها اصلااااا ازم برنمیاد نه دلشو دارم نه وجدانشواینو فامیل های خودمون واقعا میدونن و همشون خدایی دوستم دارن اما خانواده شوهرم هیچوقت هیچوقت منو نشناختن یا شاید نخواستن بشناسن