پسره 21 دختر عموم 19 باهم رفت و امد نداشتن دوتا شهر جداگونه بودن ناف بر همدیگه هستند
دختر عموم یکسره گریه میکنه پسره رو 5 سال پیش دیده بوده اخرین بار خیلی بچه بوده
حالا میگه
پسره ادای بزرگا رو در میاره لفظ قلم حرف میزنه کلمه های گنده گنده به کار میبره 21 سالشه ولی انگار روحش 40 سالشه می خواد بزرگ و با تجربه به نظر برسه
از اونا که ادعای دانایی و بزرگی میکنن نسبت به همسن هاشون
دختر عموم به خاطر همین ازش بدش میاد
به نظرتون پسره خوبش میشه؟ خوب شدنی هست؟ کسی تجربه ای داره از پسرای این مدلی ؟
وای چقدر از اینایی ک خودشونو عقل کل میدونن ولی هیچی نیستن بدم میاد
درست شدن نشدنش ب کنار گناه داره تو این سن باکسی ازدواج کنه ک نمیخوادش
مرگ به این رسم و رسوما بخوره
یعنی گنده گویی میکنی دیگه
این میخواد بگه حرف آخرو من میزنم
دخترعموت که دیگه راهی نداره مجبوره قبول کنه
باید یه رویی از خودش نشون بده
که اگه برا همه شیر جنگلی برا من شیر پاکتی...
چقدر رسم بدی هست من 21 سالمه بعد یه بار حرف ازدواج این چیزا شد بابام برگشت گفت دختر من هنوز بچست
خودم نبودم یکی برام تعریف کرد بابام این طوری گفته
خب چون با این سن کمش دارن براش زن میگیرن اونم جو گیر شده میخواد بگه منم دیگه مردم و زن دارم و فلان....
به نظر من جفتشون بچن سنشون برا ازدواج اصلا مناسب نیست
حتی اگه بعدا هم بخوان ازدواج کنن شاید اصلا شایدددد یکیشون منصرف بشه اونوقت چی!؟
