من ی دخترعمو دارم خیلی از من بزرگتره حدود ۱۱ سال بزرگتره
و کلا هم سبک زندگیش فرسخ ها با من فاصله داشته
اون زود ازدواج کرده و دانشگاه نرفته و زود هم بچه دار شده و سه تا بچه داره
من دانشگاه رفتم و چند سالی دیر تر ازدواج کردم که بازم توی عرف جامعه خیلی زود حساب میشه ولی از نظر اونا دیر بود
بعد تا مجرد بودم که هی میگفت خاک برسرت من همسن تو بودم بچه داشتم و فلان
بعدم که ازدواج کردم من سلیقه م مینیمال بود یعنی واقعا خودم حلقه پهن و پر زرق برق دوست نداشتم و حلقه ساده برداشتم
دو سه بار توی جمع های مختلف یهو حلقمو میدید میگفت این حلقه اصلیته ؟؟؟؟ چقدر باریک و سبکه ، فقط چند تا نگین داره که اتمیه
برای من ببین چقدر پهنه همش هم برلیانه😐😂
من واقعا آنقدر حرفش مسخره بود هیچی نمیگفتم
تا اینکه ی بار دورهم جمع بودیم با زن پسرعمه م و بقیه فامیل
دخترعموم داشت دردل میکرد گفت از وقتی سومین بچه رو آوردم با شوهرم مثل خواهر برادر شدیم و اینا
یهو وسط حرف زدن باز چشمش خورد ب حلقه من جلوی همه گفت واااای این حلقه اصلیته ؟؟ چقدر سبکه و نگین هاش اتمیه ، برای من ببین چند ردیف نگین داره همش برلیان 😐
منم دیگه خیلی زورم گرفت جلوی بقیه اینو گفت
منم گفتم عزیزم این چیزا ک خوشبختی نمیاره ، عوضش ما مثل خواهر برادر نیستیم 🫠😂
وای خدایا دیگه دهنش بسته شد اولین باری بود توی زندگیم جواب ی نفر به موقع اومد توی ذهنم نه توی حموم 😄