بچه ها من به شدت خانواده شوهر بدی دارم با مادرشوهر تو یه حیاطیم و نمیزاره ما زندگی کنیم خودش یه زن اختلال خودشیفته و روانی شوهرم جای شوهرش کرده من شوهری تو زندگیم نمیبینم قشنگ شوهرمم عینه مادرش ذات خراب و کل خانواده شوهرم و همه شکل هم بعد چشم دیدن منو ندارن اصلا و چهار ساله من ازدواج کردم یه محبت یه رفتار درست ازشون ندیدم بعد شهر غربتم پدرو مادرم فوت شدن و کسی رو ندارم شما باشین طلاق یا موندن تو این زندگی رو انتخاب میکنین الان خونه گرم و نرم شغل و اینا ندارم ولی شکمم سیر و یه سقف بالای سرمه هر چقدر هم بخوابم و استراحت کنم کسی کاری ندارم ولی در عوض روانم جور دیگه داغونه آنقدر که مادرشوهر و شوهر و خانوادش اذیتم میکنن تاپیکای قبلم هست و جدا بشم خوابیدن و اینا خبری نیست تو سرما باید برم دنبال و شغل و سرکار و یه جورایی رو پای خودم بایستم و در عوض روانم راحته و کسی نیست اذیتم کنه و جهت مسکن هم خداروشکر میتونم یه جار رو اجاره کنم شما باشین کدوم رو انتخاب میکنین