مادرم خیلی مهربونه خیلی محبت میکنه
اما زبونش خیلی تلخه
کلا بلد نیست همدردی کنه
با اکثر آدما اینجوریه کلی براشون وقت میزاره مهمون دعوت میکنه ولی حرفهای نیش دار هم میزنه
خصوصا به خواهراش
همش با اونا درگیره ..درگیریهای الکی و پیش و پا افتاده
تا سه تایی جمع میشن پشت سر اونی که نیست حرف میزنن یا پشت سر شوهر اون
بعد این وسط یکی حرف میبره خبر
الان یکی از خاله هام افسردگی شدید گرفته دیگه حرف نمیزنه
الکی براش دل میسوزونه هی به ما میگه بهش کمک مالی کنید
یه خاله کوچیک دارم همسایه مادرمه
کلا اینو مامانم. همش کنتاکت دارن
خاله ام کلی رفیق داره باهاشون میره دورهمی و تفریح و ...محل مامانم نمیده
بعد مامانم یه شب مارو دعوت میکنه میریم اونجا میگه زشته خالت اینجا نباشه
خاله باید بیاد تر بزنه تو اعصاب هممون ..به شدت انرژی منفی داره
حالا همه این اخلاقهای خاص مادرم یک طرف
یه حرفهایی رو دلش میخواد به یکی بزنه میره به خواهرم میگه اینو آتی درباره تو گفته
یا میره به داداشم میگه