تنها چیزی که تو زندگی خوشحالم میکنه غذا خوردن و خرید کردنه نسبت به هیچی حس ندارم
الان تقریبا ۴ ماهه یه عمل داشتم مشکل گوارشی پیدا کردم همش سوپ و میوه میخورم و با این حال بازم حالم خوب نیس
من قبلا ۸۵ کیلو بودم رژیم گرفتم شدم ۶۰ کیلو الان فکر کنم ۵۰ کیلو اینا شده باشم از یه طرفم قدم ۱۶۸ عه خیلی لاغر دیده میشم هرروز وزنم داره میاد پایین فست فود و تنقلات هیچی نمیتونم بخورم از این شرایط خسته شدم ولی چون نمیخوام رو روحیه مامان بابام تاثیر بدی بذارم الکی میگم خوبم
زیر چشمام سیاه شده موهام همش داره میریزه همش سستم و نمیتونم فعالیت زیادی داشته باشم
من همش ۲۰ سالمه چرا باید اینهمه سختی بکشم
هرکی منو میبینه فکر میکنه رژیم گرفتم میگن وای چقدر لاغر و خوشگل شدی درحالی که با آرایش لبای ترک خورده و تیرگی زیرچشمامو میپوشونم که فکر کنن حالم خوبه
من تو زندگیم هیچوقت مشکل روحی روانی نداشتم یعنی هیچوقت نه عاشق شدم نه شکست عشقی خوردم هیچی
بابت این خوشحال بودم ولی الان میبینم کاش یه همچین مشکلاتی داشتم بجای مشکلات جسمانی
هرروز تو اتاق تاریک رو تختم دراز میکشم و به این فکر میکنم که روزام بگذره و این زندگی تموم بشه
هرکی از دور منو میبینه فکر میکنه خیلی خوشبختم
هیچ نیاز مالی ندارم یا چون بچه آخرم همه دوسم دارن و .. فکر میکنن من هیچ مشکلی ندارم
راستش خیلی خسته شدم از این شرایط
الان ۴ ماهه که من هرروز درد میکشم و وزنم میاد پایین
هیچ جا نمیتونم برم چون یا درد دارم یا انقد خستم که نمیتونم به خودم برسم
من همونی بودم که قبلا هرماه میرفت برا ترمیم کاشت ناخن و کراتینه مو و ..
الان مثل یه مرده فقط یا دراز میکشم رو تخت یا گیتار میزنم
زندگی قبلی که داشتم برام یه حسرت شده
کاش خوب بشم
اگه اینطوری پیش برم خودکشی میکنم
قرص برنجم گرفتم تو اتاقمه ولی فعلا به آینده امید دارم
هیچکس نمیتونه از این شرایط نجاتم بده بجز خودم
امیدوارم که چند ماه دیگه برگردم و تاپیک بذارم که خوب شدم