به مادرشوهرم گفتم رفتم برای پسرام لباس گرفتم بعد اینجوری شد اونجوری(پسرم ی کار بامزه کرده بود داشتم تعریف میکردم)
برگشت میگ پولتون رو خرج نکنین ما میخوایم بریم مسافرت بیایم پکل کم اوردیم از شما باید بگیریم(مکه میرن)
خندیدم گفتم شما رفتین تا بیاین ما انقدرر خرج داریم ک پولی نمیمونه برامون(باید گوسفند بگیرم برای اومدنشون قربونی کنیم )رسم داریم مهمونا میان خونمون برای اینکه سر بزنن میان هم شام میمونن باید لباسم برای مراسم بگیرم...با اینکه جواب دادم ولی بدم اومد از حرفش ندارین نرین مگ مجبورین...رفت ب شوهرمم گفت ولی نمیدونم اون چی جواب داد