نوزاد ۴۵ روزه دارم،شوهرمم ۳ شب از سرکار میاد
مامانمم خونمونه
بچم کولیک داره یکسره باید بگردونمش،یا موقع خواب خیلی بهونه میگیره همش خسته وکوفته ام
دلخوشم ب همون ساعتی که شوهرم میاد
امشب اومد یکم گفتیم خندیدیم بعد گفت نودل بزار برام
گذاشتم رو گاز پخت خالی کردم توظرف،خواستم ظرفو بلند کنم بزارم تو سینی خیلی خیلی هم خسته بچه داری بودم،یهو از شدت داغی دستام لرزید وکل آب نودل ریخت روی دستم ک جیغ زدم،و قبل اینکه ظرفه بیوفته گذاشتم رو کابینت
آتیش گرفتم یهو مردم انگار نفسم بند اومد،شوهرم اومد تو آشپزخونه داد زد ک چیکار کردی،نکن تو که میخای گند بزنی درست نکن کی بهت گفته درست کنی،این مسخره بازیا چیه،بلد نیستی ی نودل خالی کنی مگه کسی اینکارو میکنه آتیش زدی خودتو نودلو عین آدم خالی میکنن ن اینجوری و... هی داد
منم تمام این مدت داشتم آتیش میگرفتم،دیگه طاقت نیاوردم دویدم تو اتاق کل دستمو با سودو کرم بچم آغشته کردم وجلو مامانم بزور وانمود میکردم چیزی نیست وجلو اشکامو میگرفتم،قلبم داشت میترکید
حالا شوهرم ک عذاب وجدان گرفته بود هی صدام میزد بیا باهم بخوریم،منم تهش بچه رو برداشتم رفتم توسالن ببینم عکس العملش چیه،ولی چند بار ک اصرار کرد بخور ومن نخوردم،خودش بدتر رفت تو قیافه انگار حالا اون قهر بود و داد زد سر بچه و...
منم اومدم باز تو اتاق،دلم داره میترکه بخدا خیلی غم رودلممه....