شوهرم مامور اداره برقه و میره شماره کنتور هر خونه رو می نویسه بعد یک بار تعریف میکرد زنه با چادر آمد درو باز کرد بعد خودش رفت که این کنتور از تو حیاط برداره بعد این همینطور که داشته میرفته پاش به چادر گیر میکنه و میخوره زمین🤣🤣😐 و اونجا بوده که چادرش میره بالا و با شو.ر.ت بوده و لخت واای شوهرم میگفت این بنده خدا نمی دونست چطوری در بره هر وقت یادش میرفتم خندم میگره
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰 برای شفا و سلامتی پسرم دعا کنید لطفا سپاس❤️https://www.ninisite.com/discussion/topic/7503866/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86?page=1