شوهرم مامور اداره برقه و میره شماره کنتور هر خونه رو می نویسه بعد یک بار تعریف میکرد زنه با چادر آمد درو باز کرد بعد خودش رفت که این کنتور از تو حیاط برداره بعد این همینطور که داشته میرفته پاش به چادر گیر میکنه و میخوره زمین🤣🤣😐 و اونجا بوده که چادرش میره بالا و با شو.ر.ت بوده و لخت واای شوهرم میگفت این بنده خدا نمی دونست چطوری در بره هر وقت یادش میرفتم خندم میگره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.