دقیقا
چن وقت پیش زنگ زده بود به همکارش که خانم هست
بعد که قطع کرد گفت خانم فلانی بی زبون فلان اتفاق واسش افتاده خیلی ناراحتشم
حالا زنه از اون پاچه پاره ها که همه ازش میترسن
بعد دیروز داشتم نگاه تی وی میکردم خیلی آروم گفتم چه سرد شده شیراز یواش یواش منجمد میشیم
برگشت گفت ایشالله از زبون منجمد شی
اول فک کردم اشتباه شنیدم گفتم چی؟
خندید گفت شوخی کردم گفتم آرزو لال شدن میکنی واسم؟
خودش خجالت کشید