من خیلی در برابر حرفا خودمو کنترل میکنم که به ارومی جواب طرفو بدم اما زیادروی کرد پارش میکنم میزارمش کنار برا همیشه چون صبرم لبریز میشه یه دفه
اما خواهرم همون موقع جواب پس میده اونم با تندی
با این حال هم خودش هم شوهرش ازم حساب میبرن ...چون اوایل ازدواجشون بود یه حرفایی تو حضور شوهرش زد و منم جلو شوهرش قشنگ قهوه ایش کردم تا او باشه گ..وه نخوره
فرداشم گریه چ زاری که آبرومو بردی جلوش گفتم اشکال نداره ایندفعه حواستو جمع میکنی که همه حرفی جلو کسی نزنی گفت شوعرم مگه کسیه از خودمونه گفتم پ بهتر دیگه چس ناله هم نکن من جلو همونی که از خودته ری..دم بهت
اگررر بهت برخورد دیگه اینکارو نکن چون فکردی ما نمیتونیم مث تو باشیم ؟فقط تو بگی؟ما هم میگیم!اکر برات مهمه جلو شوهرت نر..ینم بهت جلو اون دهنتو وا نکن که منم جلو همون دهنمو وا نکنم
خیلی میخوای فک بزنی تنهاییم بزن
من ک مصرف نتم چند برابر قبل شد تو بار داری چون تنها کاری ک دارم اینه خوابیدم پای گوشی 😁 اینم نبود دیگ دق میکردم
افرین حال کردم خودت چند سالته خواهرت چند سال . خواهرم بی شعور و لد ذات بود اصلا مث من نیس من خیلی که بون و ساده ام .ازدواج کرد خانواده شوهرش بذنر بودن بدتر شدن .وقتی دوسال پیش سررپسزش حامله بود گفته بود ک پدربزرگ شوهرم ک ادم مهربون و باخدایی بود و سنشم بالا بود گفته بود بمیره و پیره و این حرفا درست یادم تیس منم ب ململنم چیز گقتم ماملنم بگوشش رسوند گفتم خب تو دپس داری بگن بکیر چرا درموردش حرف میزنی بعد ایجیم میشینه خیلی گریه نیکنه و وقتی زایید زنگش نزذم بعد چند زوز که بیمارستان بود هنوز گفت زهرا بیاد پیشم یروز ذفتم قبلش اصلا تبزیکن بهش نگفته بودم
یبارم برا کار شوهرم هی من و خانوادمو پر میکرد ک کارش اله لله چرا رفته اون کار ما خفتمون نیشه خالا شوهر خواهرشوهر خودش رفته بود زنذان بخاطر ناموسی .کلا اذمیه ک خر حانواده شوهرش شده
