منم گاهی دلم میگیره
توی شهری هستم که هیچ کدوم از فامیلامون نیستند حتی یه اشنای دور 😢
شوهرم خوبه اما بازم دلم میگیره گاهی از دلتنگی تنها میرم تو خیابون تا شوهرم بیاد از سرکار
تنهایی میرم خیابون بیشتر دلم میگیره میام خونه
کارمند دولت هم هستم نمیتونم زود زود برم پیش خانواده م 😢
یک ماهه دلتنگشونم
هیچ دوستی نداری منم دارم ولی حتی مامانم بعد چند روز زنگ زد احوالم پرسید دلم میخواد فردا برم خونشون بگم مامان مگه من بچت نیستم چرا زنگی نمیزنی که من مردم یا زنده بابام زنگمیزنه ولی من صدای مامانمومیخوام راستش دلم میخوام برم روی زانوی مامانم بخوابم اونم دست بکشه روی سرم
بابا من یه 2000 تومنی ته کیفم پیدا کردم با خودم گفتم خب اینو من چیکار کنم به یه آدم محتاجم که بدم اونم بهم میخنده خلاصه انداختم سطل اشغال . شوهرم اومد خونه رفت دستمالشو بندازه تو سطل 2000 تومنیو دید وایساد دعوا کردن که من برای این دوهزارتومن جون میکنم تو چرا اینو میندازی دور منم گفتم باشه معذرت میخوام بیا این دوتومنو ببر مغازه ببین چی بهت میدن هر چی دادن بیار خونه باهم بوخوریم ، میگه نه همین دوتومنا رو جمع کنی خودش خیلی میشه بهش گفتم خب من یه دونه بیشتر ندارم اونم انداختم دور خلاصه سر این دوتومن با من دعوا کرد طلبکارم شدم 😂دارم از خنده جر میخورم که چه بحث مسخره ای کرد تا دعوا کنه باهام منم ادامه ندادم داشت جر میخورد فقط منتظر دعواس
منم ...... حس میکنم فقط دارممیجنگم ن عشق درستی ن زندگی درستی هیچچیزی سرجاش نیست فقط انگار منو گذاشتن تو یک زندگی که فقط باید بجنگم بعضی وقتا دلم میخواد. دست بکشم از همه چی رها کنم بذار هرجور که میخواد بشه بشه شوهرم خیانت کنه بکنه یک جایی آنقدر فرو میره که من راحت بشم بی پولی نابودم کنه بکنه بالاخره تمام میشه
عزیزم الهی اشکال نداره خودت زنگ بزن منم به مامانم خودم زنگ میزنم.
دوست پایه تو تهران ۵ تا داشتم دو تا شون مهاجرت کردند دو تا به شهرستان شوهر کردند یکی مونده اونم منطقه ش خیلی دوره و همش سر کاره هفته ای دو بار توی واتساپ تصویری با هم حرف میزنیم بقیه دوستامم شهرمون هستند.
دلم خیلی تنگ شده برای نگاه مادرم خنده پدرم و خواهر و برادرام حتی برای درختای حیاط مون و حوض آب 😢 😭
یه روز نمیتونستم دور باشم دست تقدیر و عشق جدا کرد
