وقتی ازدواج کردم مادرشوهرم خونه ی کلنگی و داغون زندگی میکرد که سه دانگش مال خودش بود ، الان دو ساله که از دولت شوهر من خونشو نو کرده دو سه بار گفته خونه خواهرت کوچیکه یا قبلنا میگفت خونه بابات یه خوابه ،
منم میخام فردا صبح برم خونشون بهش بگم مگه خواهر من رفت اینور اونور بگه خونه تو داغونه ، یا مگه اتاقت در نداشت جلوی پسر جوونات پرده کشیدهبودی رفتیم جایی بگیم ، میخام برم بگم مگه خونت بزرگه قلبتم بزرگ شده