اشکال نداره مادرشه
بهش خوبی کنه برکت میاد تو زندگی خودت
بابا وقتی یکی ی کاری برات نمیکنه نیاز نیست بگی اگر بگی خودت کوچیک میشی ، فقط متقابلاً توهم اونکارو براش نکن
چه دیر چه زود کار اون خواهرشوهر کوچیکه هم پیش تو میفتاد ک اون موقع جوابشو بدی نیاز نبود خودتو کوچیک کنی
شوهرت هم مادرشه باید احترامش نگه داره (نمیگم بزاره سواستفاده کنن ولی احترام بذاره چون احترام والدین جدا از هرچیزی واجبه) ، اونم تو عزای مادرش ک خب واقعاً غم از دست دادن مادر خیلیه تو هر سنی باشی
من کجای حرفم گفتم نیان؟
انفاقا اونا همیشه میومدن ولی یکبار ب من نمیگفتند بیا.همه چی دوطرفه باید باشه.
۳ ساله عروسی کردم خواهر شوهرام ی بار بم نگفتن بیا.
منم حالشونو میپرسیدم ولی وقتی خواستیم منو شوهرم بار کنیم کلا واسهدهمه چیز تنها بودیم ی بار زنگ نزدن کاری چیژی نداری ای عروس
هیچ وقت دلیل کارهات مستقیم نگو. تا مستقیم هم حرف نشنوی.
بگو باشه زنگ می زنم و بعد بگو یادم رفت. همین تموم شد و رفت
یا دعوت نمی کنه به درک. تو هم دعوت نکن. چیزی که عوض داره گله نداره
الکی خودت ادم بد ماجرا کردی و کلی هم حرف شگفتی و
ممده و ننه اش هم اخر دست رفتن تو بغل همدیگه!
عزیزم نمیدونم چند سالته اما اول. راهی ...یادت باشه سبک رفتاری حل مشکلات با همه آدما گفتمان نیس ...بعضی ها تغییر رفتار بعضی ها بی تفاوتی بعضی دوری بعضی زور و ....بنظرم بشناس خانواده همسرت رو اونا زبان گفتمان ندارن رفتارت رو تغییر بده
کل ماجرا اینه گیر ادمهای ناجوری افتادی وشوهرتم بی عرضس... بقیه ی حرفهاهم مرخرفه
منم خداشاهده کاری نداشتم ک چرا دعوت نکرده.
ولی خیلی از من انتظار داشتن.اگ یبار بهشون تبریکی چیزی نمیگفتم مادرشوهرم منو میشست.
چرا باید همه چی یکطرفه باشه؟
حتی واسه جهاز برون هم نیومدن دیگ فکرشو کننننننننن
خودم 5 عدد خواهر شوهر بی مصرف دارم هیچ کدومشون من و پاگشا نکردن خوشبختانه
من به شخصه اصن حوصله این خاله زنک بازیارو ندارم خدارو شکر اینقدر کار مهمتر سرم ریخته که نخوام فک کنم جاریم چی گفت خواهر شوهرم چی گفت
خودتو سرگرم کن با چیزای خوب
اسی نباید میگفتی دخترت منو دعوت نکرد
کلا تجربه نشون داده مادر و خواهر تا ب عروس میرسن غیر منطقی ترین آدما میشن
مادرشوعرت خیلی بی فرهنگ بوده ک حرفت رو ب دختر بزرگش گفته
خواه شوهرت بی شعور بوده ک دعوا راه انداخته
باهاشون صمیمی نسو
خب شوهرم خودش میدونست.مادرش گیر داده بود ب منو شوهرم میگفت باید یکسره حال همین دخترمو بپرسین دخترش هم متاهل دوتا بچه داشت.
من جرعت نداشتم تبریکی بهش نگم روزگارمو مادرشوهرم سیاه میکرد.خب من تازه عروسشون بودم چرا اینقدر پرو بودن .۱ بار بم نگفتن بیا خونمون
