از پارسال که وارد هنرستان شد از این رو به اون رو شد. با ادمای بیخود میچرخه. همش تو پارکا وله. مامان بابام هر چی بهش میگن نرو نکن گوس نمیده. تازه فهمیدم سیگار میکشه، عرق میخوره. مامان بابام امشب فهمیدن. دعوا شد خواهرم میخواست خودشو از پنجره پرت کنه پایین. بابام دیگه عصبی شد گرفت کتکش زد. بعد قلبش درد گرفت الانم بیمارستانیم