کلا از دیرو قهرم باهاش کاری بکارش ندارم.ن شام ن ناهار..نجای..ن صحبت هیییچییی...نکاشم نمیکنم..خودش چای میزاره غذا میخوره.بچه هلرو حموم برده.غذاشونو داده.بیرون برده منم صدا زده برای چای و اینا نرفتم.حرف میزنه اینجوریک مثلا تلوزیون میبیینه بعد میکهعه اینار ببین..ولی چرا فلان کرد..یا خوابم برده بود بیدارم کرد بیا سرجات بخواب..اشپزخونه رومرتب کرده...گاهیم از روی حرص اه میکشیه هوفی میکنه...نمیفهممش.
خب کچی.
چقدر ناراحتم...خیلی نارحتم