2777
2789
عنوان

تقسیم وظایف من و شوهرم عادلانه نیست

1116 بازدید | 46 پست

ما از اول ازدواجمون گفتیم سه روز از هفته رو کمکی بگیریم و‌ باقی کارها رو بین خودمون تقسیم کنیم

ولی همسرم از کارهای خودش فرار می‌کنه

روزی که آشپزی با اون هست انقدر دور خودش میپیچه تا زمان تلف بشه و از بیرون سفارش بده

ولی روزی که نوبت از قبل از اینکه خودم تصمیم بگیرم چی بپزم میگه هوس چه غذایی کرده


یا حتی در مورد بچه‌ها اصل زحمت بچه‌ها گردن منه با وجود اینکه اون‌ بچه می‌خواست نه من ( بابت این قضاوتم نکنید من الان بچههام رو خیلی دوست دارم) 

مثلاً همین دیروز بچه‌هام با هم مریض شده بودن و من مجبور شدم سرکار نرم و بچه‌ها رو تنهایی ببرم دکتر که خودتون میدونید چقدر سخته

ولی اون اصلاً به روی خودش نیاورد

دوباره امروز هم من خودم از سردرد و سرگیجه داشتم میمردم و خب یه روز تعطیل رو ازش توقع داشتم بهم رسیدگی کنه

ولی رفت خونه مامانش چون مامانش وانمود کرد که حالش خوب نیست

الان هم من توقع داشتم بگه من ساعت میذارم داروی بچه‌ها رو بدم تو‌ بخواب ولی بی‌توجه گرفت خوابید


باز تو خیلی قوی هستی. من بودم سرکار نمیرفتم 

یه وقت زیادیش نشه هم درامدتو هم کارای خونه و هم بچه داری

روحِ برخواسته از من تهِ این کوچه بایست/ بیش از این دور شوی از بدنم می میرم.

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

چی بگم عزیزم ناراحتیاتو بهش بگو حالا همینکه از بیرون غذا میگیره هم بازم خوبه نمیگه شما درست کنی.کار هر دوتون کل هفته است؟

پیشرفت من تویی که میگذاری هر لحظه عاشق ترت شوم💖💑💖                                                                 

کمتر مردی پیدا میشه که تو کار های خونه خودکار و فرز باشه. به نظرم بهترین حالت اینه که شما کارتی خونه روبکنبد و همسرتون تماما بیرون ازخونه مشغول کار باشع رفاه بیشتری براتون بیاره

چ زندگی سختی دارین عزیزم

بنظرم مریضی و داروی بچه هارو بدون توجه ب همسرت

خودت ب عهده بگیر و از همسرت نخواه کمکت کنه


صَبرم کَمه، حوصلَم دَر حَد حداقلِ.                                        شایع❤️

من دیگه اقوام همسرم را دعوت نمی کنم

چون من می پختم ولی از شوهرم تعریف می کردن بهش می گفتن خیلی دست و دلبازی چقدر زیاد غذا  سر سفره گذاشتی چقدر مرغ  چقدر گوشت خیلی دست و دلبازی  انگار نه انگار یکی زحمت کشیده پخته

والا این بیشتر شبیه معاملست تا زندگی نیاز نیست حتما تقسیم بندی کنین مثلا من شوهرم اهل آشپزی و ظرف شستن نیست من دارم غذا درست میکنم اون می‌ره لباسارو پهن می‌کنه شب موقع خواب من میرم کتری پر میکنم اون اتاق جارو دستی میزنه من سفره پهن میکنم اون جمع می‌کنه یه موقعم میبینی یکیمون حال نداره اون یکی خودجوش تنهایی انجام میده 

فقط 7 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمیدونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم 🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم ❤️۱۴۰۴٫۰۸٫۰۸ رفتیم دکتر مامانی خدارو شکر خودم شرایطم خوب شده بود توهم خواب بودی پشت کرده بودی وزنتم شده ۱۰۸۴ گرم 🥰۱۴۰۴٫۰۸٫۱۵ وسایل سیسمونیتو خریدیم پسر قشنگم واسه تک تکشون کلی قربون صدقت رفتیم و تصورت کردیم 😍۱۴۰۴٫۰۸٫۲۲ رفتیم دکتر وزنت شده ۱۲۵۸ گرم پسر قشنگم دکتر غش کرد از خنده یه شکل عجیبی تو شکمم دراز کشیدی بابا میگه عین من بد خوابه 🤣۱۴۰۴٫۰۹٫۰۶ رفتیم دکتر مامان تپش قلبت خیلی پایین بود حسابی منو بابارو ترسوندی پسر قشنگم تا یه آبمیوه خوردم و خدارو شکر سرحال شدی😍۱۴۰۴٫۰۹٫۱۴ چند روزی از کمر درد فلج شدم و به سختی پامیشم پسرم ولی همه اینا میگذره امروز بابا سرش گذاشت رو شکمم یواش یواش باهات حرف میزد شروع کردی تکون خوردن مامانی بابا خیلی برامون زحمت میکشه دعا کن همیشه سلامت باشه و سایش بالاسرمون باشه ❤️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز