من 4ماهه عقدم و نامزدمو پدرمو دراورده هی میگه بیا بمون اینجا چون خونشون ی شهردیگس باراخری ک رفتم هفته پیش بود ک دوروز بود اومده بودم اومد دوباره بردمنو بعد4روز ک اومدم خونمون باهام قهرکرد ک چرارفتی باید بمونی خلاصه بابام فهمید گف چرا سراین دعوات میکنه اصلا ازاین ب بعد هفته ای دوسه روز بیشتر حق نداری بری منم حرفشو ب نامزدم نگفتم هی میگه چرانمیای میپیچونم میخام امروز بگم دیگ
ازطرفیم میترسم بازقهرکنه 🥲
کلی قرض داره نمیتونه عروسی بگیره 4ماهه اصلانفهمیدم نامزدی چیه فقط جنگ ودعوا و قرض وبدهی و طلبکار