اون دوماه پیش عروسی کرد ، من هشت ماه پیش
خونه ام شهر دیگه اس
همه دوستام مشهدن ، اومدم دیروز خونه اش همه مون جمع شدیم
بعد میبینم پدر شوهر یه خونه بزرگ دوخواب تو یه جای نسبتا خوب شهر داده بهشون که سه دنگش به اسم دوستمه
جهازش رو دقیق رنگ های سبز و کرم و صورتی و این رنگ های ملیح برداشته با کیفیت های خوب و همه چی تموم
یه اتاقش فقط برای خوابه ، یکی برای میز مطالعه و اینا
آشپزخونه بزرگ ، ماشین زیر پاشون انداخته پدرشوهرش
یه عروسی مجلل گرفتن
بعد با خونه زندگی و مراسم خودم مقایسه اش کردم
شوهرم طفلی یه قرون از کسی نگرفت ، از یه خونواده معمولی بودن ، آنقدر کار کرد تا به مراسم معمولی گرفت ، یه خونه کوچیک تک خواب خرید ، یه ماشین قدیمی خرید
جهازم هم به پای جهاز دوستم نمیرسه
از وقتی دیروز خونه دوستم رو دیدم که چقدر رویاییه، گفتم خدا براش حفظ کنه ولی منم دلم خواست
هردو مون هم کارمندیم