نه شما کوتاه نیا محکم باش بگو نه من با گریه بچم خوشم من احساس میکنم یه کم شما شل گرفتی
چ قد رو دادی بهشون یکم اخم و تخم کن و با حرس بچه تو بیار دو سه تا ام طعنه بنداز بگو من برا اینو اون بچه اوردم ۹ ماه توشکمت نگه دار درد زایمانو بکش بیان از دستت بگیرن هرکی بچه میخواد بزاد کسی جلشونو نگرفته
نزار رو تربیت بچت تاثیر بزارن بعدش هفته ای یبار خودتم بابچه ات برو پیشش باش تا وقتی ک بیاین گفتن بگو دلم تنگش میشه و رو تربیتشم حساسم نمیخوام لوس بار بیاد
عزیزم نه تنها نگه میداره، بلکه شستشوی مغزی هم میده! پسر من را تا دوسالگی تو خونه خودم مادرشوهرم مثل گل نگه می داشت و قربون صدقه اش می رفت!به محض اینکه از سر کار می امدم میومد می چسبید به من! الان هم بیشتر از همه به خودم وابسته است با اینکه روزی 8 ساعت ازش دورم. فکر کنم اوایل بدت نیومده که از فشار بچه داری راحت شدی ولی مادرشوهر با نقشه آمده!
منم یه بار شوهرم به شوخی گفت من و دخترم میریم خونه مامانم منم گفتم بیخود بچه هر جا مادرش رفت اونم میره
راستش بریدم میخوام جداشم من بی کس وکارم هیچکی ندارم پشتمو بگیره پدر مادرمم پیر وفقیرن هیچ کاری نمیتونن بکنن ازشوهرم متنفرم از خانوادش
برا بچه ات اسباب بازی بگیر خوراکی بگیر بچس زود میشه رگشو زد بیار خونه حتی شده بازور
مثلا ی اسباب بازی بگیر ببر براش وقتی ک خوش حال شد بگو بتزم تو خونه برات گرفتم بیا بریم ببین بازم بیایم ببر سر شو گرم کن دیه نیار ی هفته ک نبری خودش یادش میره اونام اومدن دنبالش بگو خوابیده یا میخوام بهش غذا بدم بعد باهم بخوابیم بعد میارمش دیه نبر بگو وقت نکردم
منم ناراحت شدم ولی شما اگه با شوهرتم مشکل داری حداقل بچت و برا خودت نگه دار بیار طرف خودت
باید جا من باشید تا منو درک کنین البته دوراز جون من صبا پامیشم بی هدف صبونه میخورم میرم تو اتاقم درو میبندم شوهرم عصر میاد واسه خودش از بیرون غذا میخره میخوره بعد دوش میگیره میره تا نصف شب من کل روز از پنجره اتاقم ب ییرون خیره میشم الان یه هفتس شوهرمو ندیدم جون تو اتاقمم در خونرو قفل میکنه مادرم اینا ی شهر دیگن من کل فقط گریه میکنم نمیدونم چرا اینارو اینجا گفتم
الان شش ماهه مادر پدرمو ندیدم دلم تنگ شده براشون الان ک مینویسم بغض خفم کرده دلم برا مجردیام تنگ شده وقتای ک از مدرسه میومدم خونه با پدر مادرم غذا میخوردم اون وقتا خوشبخت بودم
خوشبختي دست خود ادمه،بايد شرايطتت رو تغيير بدي،خودت همت كن،برا زندگيت تلاش كن
سبک زندگی کردنتو عوض کن انقد غصه نده به خودت
همیشه تو خونم شاید باورنکنید هیچ جا نمیرم غیر از داستان بچم شوهرم باهام خوب نیس میگه تو زشتی درحالیکه نیستم میگه لاغرشدی درحالیکه یکم وزنم اومده پایین میگه پشیمونم دلم گرفته اگه برگردم خونه پدرم بدوت شک میگن جداشو نمیدونم چکارکنم کسی دوست اشنا هیچکی ندارم باهاش مشورت کنم کاش ی برادز داشتم
عزیزم با توی اتاق موندن و فکر بیخود کردن که افسردگی و مریضی میگیری خدا نکرده .. باید واسه داشتن زندگی خوب بجنگی نه این که خودت رو پنهان کنی و تاپیک بزنی .. اولین شخصی که میتونه کمکت کنه خودتی.. از اول رو بچه حساسیت نشون می دادی .. الان هم اگه میتونی با یه سیاستی حالا یه دروغ یه مدت واسه شوهرت نقش بازی کن و به واسطش بچه ت رو بکش خونه خودت.. نشون بده مادر لایقی هستی .. شوهر شما بهونه خوبی دستش داره ... شما هروز غذای گرم درست کن به خودت برس کم کم هردوشون کشیده میشن به خونه .. اخه یه زن سالخورده چه جذابیتی واسه بچه داره که مادر بچه نداره .. به خودت رجوع کن
عزیزم چرا شادی رو از خونت گرفتی بچتو بر گردون ایشالله شوهرتم عوض میشه این راهی رو که در پیش گرفتی عاقبت خوبی نداره جز این که نه بچت بهت مهری داره نه همسرت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
