زنموم از وقتی اومده تو زندگیمون شر ب پا کرده
اصلا عموم زن نمیخواست،زنموم میخواستش، یهو قبل ازدواج برادرای بزرگترش گفت الا بلا من زن میخوام اینو میخوام، حتی کار و خونه و ماشینم نداشت
از وقتی ازدواج کردن انگار شده برده مطیعش، هرچی اون بگه همونه، حتی اگه بگه فلانی بال داره میگه اره راست میگه داره. همه چیو کف دستش میزاره
جلومون وایمیسه بخاطر اشتباهات زنش، ما حدود ۲٠ساله باهم زندگی میکنیم هیچوقت اینطور نبوده
هروقت زنموم زنگ میزنه یا میاد یا حتی باهاش برخورد پیدا میکنیم سریعا یه دعوایی شکل میگیره، یه بحثی پیش میاد... سرهیچ و پوچ
پشت سرش هیچکس ازش راضی نیست اما جلو روش انقد بیتربیت و گستاخه نمیشع چیزی گفت
پررو، شوخی های جنسی با بزرگتر از خودش، تیکه، مسخره بازی
اصلا اینا برام مهم نیست فقط بگین چیکار کنم دعوا نیفته خونمون، مامانش تو کار دعا و طلسم و ایناس واقعا دارم شک میکنم
قطع ارتباطم نمیتونیم بکنیم