پسره همسایه خونه پدربزرگمه
تابستون به خاطر مریضی پدربزرگم مجبور میشدم خیلی برم خونه پدربزرگم
باهاش بعد چند سال اولین بار تو خیابون رو ب رو شدم همچین خشکش زد که اصلا مامانم فهمیده بود این یه چیزیش میشه
بعد اون رفتاراش شروع شد..بیرون میومدم منو میدید هی بیرون وایمیستاد...همش نگام میکرد اصلا عجیب طوری که حتی گاهی رو ب جلو میرفت گردنشو میچرخوند نگام میکرد
به مادرش گفته بود نیاد عیادت پدربزرگم تا وقتی خودش برمیگرده...با مادرش یه شب اومد...اصلا محو چشمام میشد میرفت هپروت طوری که صداش زدن نمیشنید
رفتار زیااااد دیدم ازش زیاده زیاد...که بگم طولانی میشه
اما یه چیز عجیب بود..این پسر به ظاهر شیفته شده بنده..تو اینستا ابدا بهم درخواست فالو نمیداد..میدونستم پرروعه و پیجمم قطعا چک کرده ...تا اینکه از پسر داییم که دوست صمیمیشه فهمیدم ۴ ساله تو رابطه جدیه!
و من وموندم و احساسی که کمی جون گرفته بود و یهو فریز شد
هنوزم همینه
منو بیرون مییینه از عمد میاد میشینه کنار جاده...
با دختره در ارتباطه هنوز میدونم!!!
به نظرتون خدا جواب این کارشو بهش میده؟
من ابدا توهم نزدم خودش با حرکاتش سعی داره بهم بگه حس داره بهم...و در کمال تعجب تو رابطه جدیه
نمیدونم حسم چیه
فقط،گیجم
هنگم
اصلا چرا خدا اینطور ادمی سر راهم قرار داد
من از بچگی این پسرو میشناسم ده سال ازم بزرگتره و همیشه در نظرم یه ادم درست حسابی و تحصیل کرده بود...