منه بدبخت هم درد سقط کشیدم هم درد زایمان طبیعی هم درد سزارین هم درد بعد سزارین . اولی سقطم ک خیلی وحشتانک بود درداش انگار ی بچه زاییدم . دومی زایمانم طبیعی بود دوروز درد کشیدم بچه نیمد مردم زنده شدم انگار از وسط کمر ماله خودت نیست من فقط جیغ میزدم و امامارو صدا میکردم اخرم سزارین کردن بعد سزارین امبولی شدم بستری شدم . ولی خداروشکر دومی زایمان سزارینم خیلی راحت بود و زود سرپا شدم الان برای زایمان سومی خیلی استرس دارم
من درد سقط داشتم دقیقا مث درد پربودی میگرفت ول میکردولی درحد مرگ بود دردش اینجوری امیدوارم هیچکس دردسقط تحمل نکنه چون بعدش لحظه شیرین قرارنیس براش رقم بخوره ک دررای سختشو یادش بره
من مادر نشدم ولی مادرم میگه فوق العاددده دردش زیاااااده جوری که دوس نداره من این درد تجربه کنم و میگه سز هزار برابر بهتره
من فکر میکردم آستانه تحمل دردم خوبه و از پسش بر میام ولی انگار شکم و کمر میخواست بترکه دردم جوری بود که یهو‌میفتادم زمین به خودم می پیچیدم آخرشم سزارین شدم
در حدی ک راضی ای همون لحظه یه قوطی سم سر بکشی و خودتو خلاص کنی و از خیر خودت و بچه و زندگی بگذری..
این تجربه من بود ....
من یه بچه یک کیلویی زاییدم انگار از وسط به دو قسمت میخوای بشی اما نیم ساعت بعد بلندشدم بخیه هم نداشتم بعدش کلا انگار نزاییده بودم
شما بگو چیو تجربه کردی تا اینام ب همونا تشابهت بدن
خو وقتی میگن شکستن چند استخون و شکنجه یعنی در مرگ دردناک
دل‌پیچه شدید طوری که انگار داره دلت سوراخ میشه و میخوای بیهوش بشی و طاقت نداری اصلا و کم کم درد به همه جا می پیجه به همون شدت
که آرزوی مرگ میکنی هر لحظه
عزیزم با زدن این تاپیک که شما ترست دو برابر میشه
بعدم بعضی ها تشبیه های خیلی بدتری از زایمان طبیعی میکنن که همش غلو هست
