نوع درد زایمان و‌نوع درد‌دلپیچه و پریودی یکیه دقیقا
دیدی وقتی دلپیچه داری چحور شکمت منقبض میشه بعد ول‌میکنه دقیقا نوع‌درد زایمان همینه و از کم‌شروع میشه تا خیلییی شدید
ازمن مثل دردپریودی شدیدبود
سلام گلم درد با درد زیر شکم عین پریود شرو میشه کم کم فاصلش کم میشه میدونی این درد شدید و زن هر چی پیش میره میگه خلاص بشم زور میزنه تا از شر درد خلاص شه بچه که میاد یهو میگه اخیش تموم شد
من تا هشت سانت درد کشیدم خب درد غ قابل تحملی بود و رفتم برای سزارین ولی اینو فهمیدم که اون لخظه زن تلاش میکنه درد و قطع کنه و تمام امیدش اینه که بلاخره تموم میشه
اولش ک انقباض ها شروع میشه همون درد پریودی بسیار شدید هست که زیر دل و کمرت درد میگیره
ولی اون اخرش که دیگه بچه داره میاد بیرون دردش غیر قابل توصیف و غیر قابل باور هس
چجوری بهت بگم درد سوختگی با شکستگی با گلو درد یا پا درد فرق میکنه دیگه نه؟ .خب اونم درد خاص خودشه که تا نکشیدی هرچی هم توصیف کنن نمیتونی درک کنی
ببین تو فرض کن یه نفر تاحالا هیچ جای بدنش نسوخته حتی به بشقاب داغ هم نگرفته بعد برای این میخای سوختگی رو توصیف کنی
هرچی بگی میسوزه اون اصلا درکی از سوختگی نداره چطور بفهمه!!!!
قشنگ بخوام بگم شبیه یه یبوست شدید انگار یه چیز داخلت گیر کرده معذرت می خوان اینو می گم،خواستم قشنگ برات ملموس بشه .البته اون درد یبوست رو‌چند برابر کن. حس کن پریودم هستی .هر چی هست قابل تحمله .اونی که درد رو کشنده‌می کنه ترس و استرس بی جا عدم آگاهی هست .در هر مرحله سعی کن نفس عمیق بکشی و حالت رو به ماما بگی و ازش بپرسی الان باید چی کار کنم و به حرفش گوش بدی و همراهی کنی .آرامشت در هر حالتی حفظ کنی و‌بی خیال باشی .ذهنت منحرف کنی ،به‌جای گریه و جیغ وقت شروع درد به بچه ات فکر کن که داره میاد و بخند همین خنده ها روند زایمان تسریع می کنه درد ت کم
دردش حوریه که همون لحظه ترجیح میدی بمیری
ولی درد کشیدن ادما با هم فرق داره،مامانم به شدت بدزا بوده یک الی دو روز درد میکشیده طوری که تخت بیمارستانو تکون میداده از درد تا بچه میومده اما خالم میگفت مث پریود بوده زیر دلش کوره کوره درد میکرده و میرفته بیمارستان ماما ببینه میگفتن بدو بدو بچه داره میاد دیگه به دکتر نمیرسیده خخخخ
به مرگ
من سزارین دومم ازاتاق عمل که بیرون اومدم درد شدید داشتم وبالا می‌آوردم تا شب انگار دوبار زایمان کردم هیچوقت اون درد یادم نمیره انگار بااره شکمم پاره میکردن
توی چهار درد انگار توی جهنمی پر از درد هستی که فکر نمیکنی تموم بشه این رنج.عملا مردن آسونه زنده موندن سخته .اینقدر حساس میشی حتی سنگینی یک پر دستمال روی بدنت نمیتونی تحمل کنی.ولی وقتی به اینجا رسیدی دیگه تهشه،با چندتا زور که نمی‌دونم انرژیش از کجا میاریم تموم میشه.
