چرا یه دایی نباید خواهرزادشو بغل کنه

درسته 

من زنداداشم گاهی بحث میکنیم ولی با صحبت حل میکنیم و سریع معذرت خواهی میکنیم بینمون ناراحتی نمیزاریم بمونه اگه من حرفی بزنم میاد به روم میگه ازت ناراحتم واسه اون حرفت و من ازش معذرت خواهی میکنم که شاید حالم خوب نبوده شاید هواسم نبوده وتوضیح میدم  ... خودمم همینطور 

ادم به اون درک و شعور برسه راحتترم میتونه زندگی کنه 

شما فکرکن تازه عقد کردی و رفتی خونه مادرشوهر،خب طبیعتا غریبی اونجا 

بعد دوتا دختر هی میچسبن به شوهرت و نمیزارن کنارش باشی،خب احساس تنهایی میکنی

یا مثلا میرفتیم مهمونی سمت خانواده شوهرمم همینطور بود اونم منی که تازه وارد خانوادشون شده بودم،واقعا سختم میشد

چه خوب. اینجوری خیلی بهتره تا ادما بریزن تو خودشونو و کینه بگیرن.

حس تنهایی تو جمعیت واقعا سخته 

متوجه حرفت میشم 

چرا باهاشون ارتباط نمیگیری 

واقعا اسمش حسودی نیست،اونا جایگاه منو کنار شوهرم اشغال میکنن تو مهمونی عروسی و...حتی تو فیلم عروسی خودمم این مورد هست

دقیقا

ببین به اینکه کمک نمیکنن کارشون اشتباهه

ولی قبل از اینکه شما وارد اون خانواده بشی همسر شما داییشون بوده

و متاسفانه انقد تابلو بازی درآوردی اونا از قصد کارایی میکنن که حرصتو بیشتر در بیارن

چون نمیخوان،مامانشونم نمیزاره البته

حس میکنم فکر میکنن من هووشونم،حتی مادرشوهرم جرات نداره پیش اون دوتا بمن چیزی بده،یکبار یه پارچه بهم داد انقد اینا جیغ و گریه کردن که دادم بهشون من

خودخاهی زیاد باعثش میشه

فقط همه منو دوست داشته باشن به من توجه کنن

هیچ کس دیگه حق نداره توجه شوهرمو داشت باشه

چه قدر حسودی !!!

حالا این همه خونه پیش هم هستید حالا مگه چه قدر پیش میاد اون بیچاره ها پیشش باشن؟؟

بخدا اصلا من اینطور ادمی نیستم،انقد که من واسه اینا کادو و اینا خریدم داییشون تو مجردی نخریده بوده 

اونا با دایی‌جان عادت کردن قبل از اینکه شما ازدواج کنید

با شوهرت تو خونه صحبت کنه که حواسش به تو هم باشه

تا تو جمع اونا احساس غریبی نکنی

مثلا بهت بگه عزیزم بیا بشین پیش خودم

تا اونا هم یه کم خودشونو جمع کنن و بدونن که دایی هم زن داره به زنشم باید اهمیت بده

حسود نیستم ،ایناییم که گفتم واسه دوران عقدمون بود من تو خونشون غزیب بودم واقعا تنها یه گوشه مینشستم

بنظرم مامانشون باید بهشون بگه دیگه بزرگن میفهمن