و فک میکردم اهو و گوزن زن و شوهرن🤦🏻♀️😂😂
تو بچگی همش با دختر داییم دکتر بازی و اونحای همو معاینه میکردیمممم...خاک تو سرم
خدایا من از همون اول ذهنم منحرف بود همش حس میکردم سرایدارمون با زنش یه کارایی میکنن😂😂😂
دخترم کوچیک بود
.فکر میکرده خواهر بزرگش دختر همسایه هست میگفت همش میگفتم این چرا شبا نمیره خونشون همش پیش ماست .
میدیم باش رودربایستی داشت .
6سالم بود بادام زمینی انداختم تو دماغم😂😂
فک میکردم جنس ماه از پنیره و دوس دارم بخورمش 🌚
میرفتم پشت تلویزیون وایمیسادم فک میکردم همه منا از تو تلویزیون میبینن یعنی تباه تباه بودم
مامانبزرگم برام تعریف کرده بودن اون دنیا از یه پل که به اندازه یه تار مو هست باید رد بشی اگه بیوفتی میری جهنم اگه رد بشی میری بهشت🥲😂
من اون موقع یه تار موم رو کندم گذاشتم رو فرش تمرین میکردم ازش رد بشم هر دفعه هم به راحتی رد میشدم
خیالم راحت بود میرم بهشت😂
من مهدکودک میرفتم خوراکیامو میدادم به دوستام بعد مامانم فهمیده بود هی میگفت میبرمت ازمایش میدی میفهمم امروز خوراکیاتو خودت خوردی یا دادی به بقیه منم فکر میکردم اگه برم ازمایش بدم بچه داشته باشم چیییییی چه خاکی به سرمم بریزم
هی مقاومت میکردم مامانم بیشتر شک میکرد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
57 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
