من چند وقته زایمان کردم زایمانم هم سخت بود وتا چند روز بعد زایمان حتی خواب ندلشتم😔
از اونور نوزادم بستری شد همون روز به مدت ی هفته و من وشوهرم آواره بیمارستان بودیم 😔😔😔
بماند چ ضربه روحی به من وارد شد چون حتی نتونستم بعد زایمان درست خودمو تقویت کنم اشتها مو از دست دادم حتی،
امروز مادرم زنگ زد منم دقیقا آنروز نوزادم کولیکی بود وفقط صبح جیغ میزد وگریه میکرد و ریسه میرفت
مادرمم رفته بود خونشون از پنج شنبه شوهرمم سر کار منم دست تنها ی جا میدویدم قطره بهش بدم ی جا پوشک عوض کنم ی جا شیر خشک درست کنم اونم تمام مدت جیغ میزد
تازه شبش هم همینجوری بود و نذاشته بود بخوابیم
مادرم زنگ زد من نتونستم ج بدم بعد پا شده اومده خونمون با لحن طلبکار میگه من نگرانت شدم چرا جواب ندادی بهش میگم تو وضع منو میبینی حتی نتونستم ظرفای صبحانه رو جمع کنم ی لیوان آب نتونستم بخورم هنوز بعد چهار ساعت.
خلاصه یکی اون گفت یکی من گفتم دعوامون شد وسر هم داد زدیم و بهم بی احترامی کردیم
منم گفتم اصلا از خونم برو بیرون نمیخوام بیای من بهش میگم وقت ندارم سرمو بخار نم اون میگه نه تو باید تک میزدی
خلاصه با ناراحتی زیاد رفت خونشون
منم بعدش پشیمون شدم بد باهاش حرف زدم وخیلی گریه کردم امروز ک بد جوابشو دادم ولی واقعا دست خودم نبود اون دیده بود وقتی بچه بی قرار میشه چجوری همه هول میشن فقط آرومش کنن بعدم زنگ زدم از دلش دربیارم داشت گریه میکرد
بعد مثل مادرشوهرا به من میگه بدبخت شوهرت ک اخلاق گند تورو تحمل میکنه و مگه فقط تو زیادی ک اینجور میکتی😐