فامیلمون طرف زنش ماه بود تو ی اتاق کنار مادرشوهرش زندگی میکرد دوتا پسرم داشت ببین ماه ناز خانوم
شوهرش یکم پول اومد دستش خیانت کرد بهش برا دومی رفت خونه گرفت اون زمون فک و فامیل میگفتن پردش کنترلیه لوسترش کنترلیه وسایل خونش اینجوری اونجوریه اون تایم این چیزارو فقط میشنیدیم نمیدیدیم ک این برا دومی انجام داد
اولی رفت
این الان با دومی سرش گرمه حالا بهم خیانت میکنن یا نه مهم‌نیست مهم دوتا بچه این ک اواره شدن مهم زنیه ک با بدبختی زندگی کرد اخرش جوابش این بود
حالا اونا خوشبخت بشن یا بدبخت دیگه چ توفیری داره
چی بگم
حرفی ندارم
اما به عدالت خدا شک ندارم دیروزود داره سوخت و سوز نداره
دایی من چهل سال زندگی پر رزق و برقی داشت بیچاره مادربزرگ و پدربزرگ بار ها از بی مهری اون گریه میکردن در ده سال آخر عمرش درد ها کشید و بی مهری ها دید از طرف فرزندانش و در بستری بیماری فوت مرد
خودش میگفت مامان منو بله‌ش ولی مادربزرگ قبل اون رفته بود پیش خدا
قک میکنی هر چقدرم کسی بگه فرقی نداره اتفاقا فرق داره هر کسی ک تجربه کرده این درد رو میگه باید دید اتفاقا حقیر شدنش رو بدبخت شدنش و خیلی چیزای دیگ
ادم دلش از حرف کسی شکستنی میخواد تاوان بده طرف چ برسه خیانت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
