سلام خیلی اعصابم خورده
ی همسایه فضول داریم که خیلی بی فرهنگن
بابای من مدیر ساختمونه
یکی دوماه پیش ساعت ۳شب اومد زنگ آیفونو سه بار زد بخاطر اینکه آب قطع شده بود تا اینکه بابامو بیدار کرد
دو هفته بعدش جلسه بود باز اومده بود دم خونمون با با بااین دعوا که چرا آب قطع میشه چرا وقتی آب قطع میشه پمپ رو از برق میکشید
بعد بابای من عصبی شد که ساعت ۳ آخه
بعد میگفت همون شب بوده
منم عصبی بودم رفتم بهش گقتم بیخود کردی زنگ مارو ساعت ۳میزنی اونم خیلی بهش برخورده بود و گقت شما دخالت نکن
از اونروز وقتی میبینمش بهش مهل نمیدم
منو شوهرم چون عقدیم عادت داریم وقتی منو میرسونه خونه باهام تا پارکینگ میاد و بعد. تو پارکینگ با هم خدافظی میکنیم میریم
بعد دعوایی که با اون زنه کردم دو سری دیدمش که شوهزمم پیشم بود تو پارکینگ بودیم
سری اول درو باز کرد ما پشت در بودیم زیر لب یچی گقت و رقت
دیشب هم باز درو باز کرد ما اینور تر بودیم و ترسید و باز یچی داشت پیش خودش میگفت
ولی من هیچی نگفتم
و اعصابم خیلی خورده سر اینکه دو سری چیزی بهش نگفتم
خیلی دلم میخواد سری بعد ببینمش باز یچی بگه بشورم بذارمش کنار
اینکه هیچی نگفتم حس بدی دارم
بنظر شما چی بگم بهش