هر روز بشور بساب
شوهرم هر لنگه جوراب یه گوشه
میره دستشویی خوب نمی شوره دستشویی رو
مسواک می زند در خمیر دندون نمی بنده حوله و سشوار همونجا می مونه
کشور باز در باز نمی بنده
در یخچال با دست کثیف باز می کنه
فلسفه هم اینه تو ظهر ها بیماری انجام بده
دخترم هم لنگه پدرش
اتاق شو مرتب نمی کنه کاردستی رو وسط پذیرایی درست می کنه خوراکی می خوره اشغالشو سطل زباله نمی اندازه
منم آدمم دیگه مگه چقدر بشور بساب
موقع پریودی چی
امروز سه روز تمیز نکردم خونه رو از لج خونه انگار بمب ترکیده
شوهرت عادت کرده به سختی تغییر کنه
ولی دخترتو بهش یاد بده و مدام بهش یادآوری کن تا مثل پدرش نشه
وای چرا درا را نمیبندن
منم درگیرم با این قضیه
در کمد در خونه در دسشویی در خمیردندون و....
مادر منم تو وضعیت توعه حتی بدتر ، شوهر و بچه هاش هیچی تمیز نمیکنن خیلی هم کثیف کاری میکنن تازه مامانم به گاو و گوسفندا هم میرسه حتی شوهرش مجبورش میکنه سیب زمینی از زمین کشاورزی جمع کنه دیگه توان بدنی نداره نمیرسه هر روز خونه تمیز کنه
من باشم میبرم اون جورابو میکنم ته حلقش خیلی بدم میاد از بی نظمی
قشنگ بشین باهاشون حرف بزن بگو بیاید برنامه داشته باشیم
قشنگ توی یه مقوا بنویس بگو بیاید بازی کنیم هرکی کاراشو درست انجام بده وستاره بیشتر بگیر میتونه انتخاب کنه یه روز کجا بریم شهربازی ،یا موزه، و.... شاید جواب داد
