اخه زندگی مامانشم همینه . منم شدم عین پدرشوهرم
اونم زنش هرروز از بعد از ظهر میره خونه مامانش تا ساعت نمسدونم بگم ۱ یا ۲ شب حالا فکر کن مادربزرگ تنها زندگی میکنه مادرشوهرمم که هر روز پیششه بقیه هم که مدام مسان سر میزنن بهش .تهش چیه بیکاری حالا چیکار کنیم زنگ بزنیم پسرمون بیاد وقتمون پر بشه بیاد ببرتمون بیرون بیاد برنامه سفر بچینیم .و من کجای داستانم مثل پدرشوهرم گوشه رینگم
زندگی خودش که پوچه الان شوهرمم مثا مامانش
اخه خود شوهرمم مسخواد که باشن من مشکلمم همینه مسخواد همه جا باشن .
دیگه انقدر بودن که نباشن خودش حس میکنه یه چیزی کمه اصلا تو ناخداگاهه شوهرم بخدا رفتن هنوز من بهش جواب ندادم بریم یا نریم سریع زنگ میزنه بهشون .
ولی اکثر دعواهامون وقتی که مامانش فنگ بیرون انداختنو میندازه تو سر شوهرم نشده یبار اون جلو جلو بگه شوهرم بعد بیاد اخرسر بهم بگه ما بعدا دعوامون نشه
ببین من حرفم تنها مادرشوهرم نیست مادربزرگ شوهرم مادرشوهرمو یا پر میکنه یا خسلی سیاست مندانه رفتار میکنه
خیلی زرنگ کاش تنها مادرشوهرم بود من گیر مامانشو مادربزرگش افتادم گیر خواهر کوچیکش که مامانش الکی هرسری به شوهرم میگه خواهرت دلش تنگ شده خواهرت دوست داده ببینت خواهرت دوست داره بریم فلان جا
من گیر خود شوهرمم افتادم
عزیزم میفهمم واقعا اعصاب خوردکن و ناراحت کننده است اصلا مثل همینارو منم تجربه کردم. ببین نشد یکبار تولد من یا پسرمون باشه بگیم کیک بخریم نگه بخریم ببریم خونه مامانم اصلا تهوع اوره اما خب حالا اگه تنها مشکل همسرتون اینه یکبار برید پیش مشاور، این راهم امتحان کنید انشاالله وضعیت درست شه
وااای بخدا منم همینه. بیرون که هستیم سریع فرمونو میچرخونه سمت مامانش اینا
یا میگمش بریم خونه مامانم میگه نه من خستمه یه وقت دیگه تو برو
حالا خودش مسگه بریم خونه مامانم من نه بیارم هیچی دیگه تا تلافی نکنه ول کن نیست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
