امروز صبح زود رفته کربلا..دیشب ک شب اخرش بود بابام ابجیم داداشم غمبرک زده بودن😂
فک کنم تنها کسی ک خوشحال بود من بودم.چون بالاخره مامانم بعد مدت ها از مسولیت خونه و خانواده ازادمیشه.ازون ماماناست ک همه کاره و همچی باخودشه همچی زیرنظرشه..همه اعضا وحشتناک وابستگی دارن بش درحدی ک دخترم گفت مامانجون منم باخودت ببر...از صب بابام بیشتراز ده بار زنگش زده...داداشم..😂فقط منم ک هنوز زنگ نزدم...خودش وحشتناک حالش خوبه.خوشحالم براش