من با اینکه دلم خیلی شکسته اعتقاد دارم
بزار فقط چندتا معجزه کوچیکش برات تعریف کنم
مامانبزرگم میگه بعد اینکه بچه میاره کلا دیوونه میشه افسردگی بعد زایمان نوع شدیدش میبرن دخیلش میبندن تو حرم امام رضا میگه دیدم نمیدونم ضریح امام رضا باز شد و منو شفا دادن همونجا به حال خودش میاد دور و برشو نگاه میکنه میگه ما تو حرم امام رضا چیکار میکنیم اصلا کی اومدیم اینجا؟
یکی دیگه خود مامانم بود میگه وقتی از مشهد اومدیم خونه همون روز که داشتیم ساکمون باز میکردیم تو خونه تو دستشویی دلم شکست گفتم ما به زور میریم حرم اصلا امام رضا ما رو نمی طلبه وگرنه چرا باید هیچ وقت مهمونمون نکنه برای غذای حضرتی همون موقع منم قشنگ یادمه مجبور میشیم دوباره بریم شهرستانمون بعد از اونجا مشهد(شهرستانمون نزدیک مشهده) تو راه چند تا ماشین جلومون رد کردن ولی جلوی ماشین ما رو تو اتوبان نزدیک مشهد گرفتن گفتن بیاید شما دعوتید به غذای حضرتی.....
خاله منم امام رضا شفا داد بهتر شده حالش اونم خیلیی بد بوده مامانبزرگم میگه
ببین من با اینکه الان خودم محتاج معجزه ام و دلم شکسته اینهمه معجزه دیدن اطرافیانم خب اینا که قصه و داستان نیست از خودم دربیارم تو اطرافیان خودم دیدم