اومدن جلو خانوادش ،چندباری زنگ و پیام و... بهخاطر اختلاف سنی که داریم و چهرش بابام راضی نیست
میدونم خیر و صلاحم و میخواد اما به هیچ صراطی مستقیم نیست چندباری تو روشون وایستادم و نتیجه از دست دادن شغلم بود...که دیگه نرم سرکارم اخه اونم اونجاست
ما باهم ارتباط داشتیم نمیتونیم تموم کنیم 💔
بهم گفت بیا بریم چون مجبوریم اما میدونم اگر خدای ناکرده این کار و انجام بدم بابام منو میکشه ابرو خانواده مون میره کلا....
بهش بگم دعا زبانبند برا بابام بگیره؟؟
خودم که سر درنمیارم چکار کنم
همیشه ترسم از این بود برم سراغ این چیزا
خدا باهامه هر لحظه ولی دل بابام نرم نمیشه
اینم که میگم بگم دعا بگیره برا خیره...نه طلسم اینا
بنظرتون بگم؟؟؟