راهنمایی رابطه

از همین اول اگر جایی از رابطه دلخواهت نیست یه فکری بکن

وگرنه هرچی جلوتر میری با دیدن مشکلات و از بین رفتن هجانات اولیه، این نارضایتی بیشتر میشه 

دو هفته بعد از چت در حد ۱۰ دقیقه من خانوادم سخت گیر خودمم دختر مظلوم و خونگی بودم من پولدار و بالاشهر اون بیکار و پایین ترین منطقه شهر چون اولین پسری بودم که باهاش حرف میزدم وابستش شدم اونم زبون بازززززززززز.هر چی خانوادم گفتند نه من گفتم یا این یا هیچ کس دقیقا عین فیلم ها.فامیلاشون اومدن بله برون کف بر شده بودند میگفتند دختره لابد عیبی داره که جواب داده به پسر فامیل ما.ولی ولی ولی بعدش دوست عزیز پاره شدم تو زندگی تفاوت فرهنگی پارم کرد خانوادش وحشی لات عصبی پدر قلندر فامیل فاسد ببین از فشار روحی اون دختر شاداب و سر حال تبدیل شدم به یک کچل افسرده از تو چشمم و دستم و کجا کیست عصبی درمیومد بعد ۱۵ سال خدا کمکم کرد ما به تهران مهاجرت کردیم نجات پیدا کردم ازشون .بیچاره شوهرمم تحت تاثیر پدرش لال بود الان راحتم ولی داغون شدم خوب تحقیقات بکن مثل من کورکورانه جلو نرو

بنظرم زياد وابسته نشو مدتي چيزي نگو ولي اگه ديدي اصلا حرفي از اينكه بخواد تو رو حضوري ببينه نميزنه ك اين رابطه تموم كن ب دردت نميخوره

اخي وقتي سطح خانواده يكي نباشه خيلي سخته بخصوص برا دخترا

عزیزم لطفا همین جا بپرس بخدا شرمندم اینقدر الکی اقایون به اسم خانم اومدن ازار میدن جسارت نباشه البته

بنظرت درسته؟ كسي رو ك حتي يكبار از نزديك نديدي دوست داشته باشي

چطور اشناشدی من یادش بخیر یاهو مسنجر بود قبلنا و اینکه ما خانوادمون شدیدا سخت گیر منم به عمرم با پسری دوست نبودم فقط چتی و تمام مسیر دانشگاه تلفن اگر مادرم میفهمید که پارم میکرد و مادربزرگم فوت شد همه رفتند تهران من امتحان داشتم برای فردا بلیط گرفته بودم شبش از غصه داشتم سکته میکردم تمام شب رو با من صحبت کرد و دلداری داد ارامشی که اون شب از حرفاش گرفتم رو یادم نرفت بعد گفت میخوام ببینمت منم ترسو نکنه تو شهر کوچیک کسی ببینه با ترس و لرز ده دقیقه نشد دیدمس و کمی صحبت کردیم بعد گفت برسونمت باور میشه من پشت نشستم اینقدر محجوب بودم .رو صندلی پارک کنارش ننشستم بعد اومدیم خونه گفت اینقدر از این متانتت خوشم اومده میخوام بیام خواستگاری....

اگه بخوای با من حرف بزن

منم گفتم فکر کردی من خرم گفتی شماره و ادرسمو بگیری بعد هی مزاحمم بشی و اخاذی کنی هی اصرار و قسم‌ که بخ ا عاشقت شدم من با برادرم صمیمی بودم موضوع رو گفتم البته نگفتم چتی بوده گفتم سر کار منو دیده من علاوه بر دانشگاه کار هم میکردم.برادرم گفت شماره خونه بده اگر مرده میاد اگر مشکلی شد میگم من این اقا رو میشناختم که مامان و بابا دعوا نکنند تا شماره دادم ده دقیقه بعد مادرش زنگ زد شاخ دراوردم مادرم تا فهمید مال چه منطقه ایی هستند من و من کرد گفت به پدرش بگم