سلام دوستان من و همسرم یه شهر دیگه زندگی میکنیم
خواهر شوهرمم ازدواج کرده و یک پسر دوساله داره
وقتی میریم شهر مادر شوهرم اونم هست
چون بعداز چند ماه داداشش میبنه خیلی انتظار داره
که همه جوره اولویت شوهرم باشه از جلو ماشین نشستن
تاهمه چیز یروزش شوهرم یواشکی بردش بیرون به من نگفتن ناراحت شدم داخل کوچه دیدم
باخنده نگام میکنه جلو ماشین شوهرم و دارن میرن
روز اخر خواستیم بیایم شهرمون باز شوهرم گفت
خواهرش بشینه جلو تامسیر خونشون که اونو برسونیم
وبعدش من برم جلو منم اهمیت ندادم و نشستم جلو
چون خیلی حس کردم خواهرش شده اولویت اول
واقعا ناراحت شدم