2777
2789
عنوان

بنظرتون برم خونه مادرشوهرم یا نه

154 بازدید | 15 پست

عروسی پسردایی شوهرمه و عروسیشونم روستاس  اگه در جریان تاپیکای قبلم باشین خونه بابام رقته بودم برا قهر و بعدشم تعهد محضری گرفتم از شوهرم و برگشتم و شوهرمم خونه بابامم نیومده ازونروز حتی عذرخواهیم نکرده و میگه روم نمیشه و میگه هر وقت ماشینو از پارکینگ دراوردم میریم خونه بابات و منم ازش دلحویی میکنم بابت حرفایی ک زده و منم بهمین خاطر خونه مامانش نمیرم و زنگم نمیزنم بهشون به شوهرمم گفتم تا الان همهچی یه طرفه بوده الانم تا وقتی خونه بابام نری توام منم نمیام الانم عروسی پسرداییشه منم گفتم نمیرم شوهرمم بحث داره ک من با بابات حرف گفتم تو و مامانم ک نگفتین ک الان بهش زنگم نمیزنی عروسیم نمیای گفتم مشکلی نیس پس بیا شده حتی نیم ساعت بریم خونه بابام بشینیم بعد ازونجا میریم خونه مامانت ک برا عروسیم وایسیم اگرم نمیای ک منم عروسی نمیام همونجا خونه بابام وامیستم تا هر وقت ک برگشتی خونه منم میام 

دروغ میگم؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بهترین کارو میکنی اما به اخلاق شوهرتم بستگی داره اگه ادم لجبازی باشه عروسی که رد شه بدترش میکنه و لج عروسی رو سرت درمیاره و بیشتر اذیتت میکنه اینجا شاید بگیم اره محکم وایسا اما مهم اخلاق شوهرته اگه سفت وایسی کوتاه میاد وایسا یا اگه ادم لجبازی هس تو کوتاه بیا تا موضوع کش پیدا نکنه 

ما داستان را از زبان شیطان نشنیده ایم 

بهترین کارو میکنی اما به اخلاق شوهرتم بستگی داره اگه ادم لجبازی باشه عروسی که رد شه بدترش میکنه و لج ...

من برم دبگ یه این زودیا خونه بابامم نمیره  خودم خجالت میکشم میرم خونشون

حالا لج نکن مطمین باش پدرت اینام راضی نیستن

خب ارع ولی وقتی پیامایی ک شوهرم به بابام داده بود یادم میاد و طوری ک بابام شب تا صبحش غصه خورد میخوام بیاد ک کینه ها تموم شه وقتی من برم خونه مامانش منکه کار اشتباهی نکرده بودم الان شوهرم شاکیه ک به مادرش زنگ نمیزنم  تا وقتی زنگ میزدم که اینجوری بود وضعیتم که احترام من از جاریم ک زنگ نمیزد کمتر بود

احترام خانوادتو نگه دار خودت کاری ب شوهرت نداشته باش برو عروسی بسپار ب بالایی من همیشه با خدا میبندم ...

دوس ندارم برم  

عروسیشون روستاس مثلا امروز برم تا شنبه باید اونجا بمونیم خونه مامانش 

من زورم میاد وقتی بع مادرش بی احترامی نکردم اون به بابام حزف گفته توقع دارم تا وقتی حتی خونشون نره منم نرم 

من برم دبگ یه این زودیا خونه بابامم نمیره خودم خجالت میکشم میرم خونشون

یه جورایی حق داره چون بحث بینشون شده خجالت میکشه و روش نمیشه ، الان تو اصرار نکن که بریم خونه بابام در عوض بهش بگو که من شرایط تورو الان درک میکنم و با اینکه دلم نمیخاد باهات میام اما به من یه تایمی بده یه تاریخی بده ه اونروز بریم خونه بابام و توهم منو درک کن اینجوری شوهرت بنظرم خوشش بباد و لجم نکنه و دعواتنم نشه وگرنه نری باز دعواس

ما داستان را از زبان شیطان نشنیده ایم 

یه جورایی حق داره چون بحث بینشون شده خجالت میکشه و روش نمیشه ، الان تو اصرار نکن که بریم خونه بابام ...

به حرفا و قولاش اعتمادی نیس 

بعدشم شوهرم کتکم زده بود بابام هیچی بهش نکف که اون ورداشت به بابام پیام داد گف اینقد برا دخترت کمبود گذاشتی ک دنبال نهریه و دیه تو زندگی منه درصورتیکه ما خونوادگی از شوهرم و مادرش سرتریم از همه نظر بابامم چون پاش شکسته و تو خونه افتاده شوهرم فکرده ک بابام ازون میخوره درصورتیکه خودش داره شوهرم همین ماشینو هم از صدقه سری من داره

پیامای قبلیتو خوندم عزیزم شوهرت عصبی شده یه چیزایی گفته تو کش نده نزار دوباره دعواتون بشه و با ارامش بدون زور و درگیری بگو من حاضرم بیا بریم خونه بابا یسر ببینش بعدم بریم خونه مامانت ، تو هم حق داری اما اونم عصبی شده توفشار بوده چیزی گفته زیاد جدی نگیر اما با زبون خوش ببرش خونه بابات بعد باهم برید خونه مامانش 

ما داستان را از زبان شیطان نشنیده ایم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز