دیگه زنگ نزن
منم 1 سال و نیم تقریبا 2 سال بخاطر شوهرم ماهی 1 بار حداقل به کل خواهرشوهرام و جاریم پیام میدادم احوالپرسی میکردم مناسبت‌ها تبریک و تسلیت میگفتم به مامانش زنگ میزدم ولی تو این مدت 1 و نیم سال 1 بار فقط 1 بار یه نفرشون پیش قدم نشد 1 بار 1 نفر شون تو این مدت نیومد حالمو بپرسه منم که احوالپرسی میکردم فووووق العاده سررررررررد جواب میدادن زنگ مامان باباش میزدم مامانش یا کار مینداخت بهمون یا زود میخواست قطع کنه یه جوره بدی میگفت منم دیگه نه زنگ زدم به کسی نه پیام دادم خداروشکر راحت شدم شوهرمم خیلی بهم میگفت تو گرم نمیگیری و فلان من بهش اینجوری گفتم میگه شاید چون بچه دارن سرشون شلوغه من گفتم باشه شلوغ وقتی من احوالپرسی میکنم چی اونجا نمیتونن یکم گرم تر برخورد کنن انقد رسمی و سرد نباشن؟! دیگه هیچی نگفت
بعدشم یه اتفاقی پیش اومد دیگه نه ما کسیو دعوت کردیم نه اونا مارو دعوت کردن.....
نه خب اینجوری فک نکن
شاید اونم یکاری کرده که باهاش گرم میگیرن
ببین خانواده همسر منم همینن
با جاری وسطیم خیلی گرم میگیرن انگار که باهمدیگه خواهرن قشنگ ولی خب اون جاری وسطیم هم کم سختی نکشید چند سال با مادرشوهرم تو یه خونه بودن مادرشوهرم زمین شوهرش رو گرفت خورد یه آبم روش همیشه هم به خانواده شوهر خدمات میده ولی خب من اینجوری دوس ندارم اینکارا رو نمیکنم با من گرم نمیگیرن مخصوصا جاریم که اصلا یه کلمه هم باهام حرف نمیزنه
شما با همسرت ازدواج کردی نه خانواده اش
من دو ساله ازدواج کردم. سال اول روز مادر براشون کادو خریدم. عید نوروز هم به مادر و خواهرش که مجرده کادو خریدم.
بعد از ی مدت حس کردم باید ازشون فاصله بگیرم. آخرین بار عید پارسال رفتم خونشون. البته همسرم زیاد می‌ره.
